پارت 10 رمان نیستی 13 سال پیش۱۸ دیدگاهچشم هام و باز کردم به اطرافم نگاه کردم تو اتاق خودم بودم که در باز شد و فاطمه وارد اتاق شد سریع به سمتم اومد و گفت :خوبی چه…
پارت 9 رمان نیستی 13 سال پیشبدون دیدگاهصدای علی و شنیدم که گفت :نام و منسبت چیه ؟ صدای گوش خراشی تو اتاق پیچید (هرمس) علی :دین و مذهبت چیه ؟ همون صدا (زرتشت ) علی :دلیل…
پارت 8 رمان نیستی 13 سال پیش۱۹ دیدگاهپارت سفارشی فقط و فقط برای یکی از خواننده های عزیز که درخواست کرده بودن 🙂❤️… با نفرت به علی چشم دوخته بودم باعث و بانی همه ی این اتفاق…
پارت 7 رمان نیستی 13 سال پیشبدون دیدگاهAuthor Tahmineh💚.. 🤍معزرت میخوام برای تاخیر در پارت گزاشتن امروز 💛… بی جون روی زمین افتاده بودم آروم گریه میکردم فک کنم این گریه ها اشک شوق بودن سرم و…
پارت 6 رمان نیستی 13 سال پیش۴ دیدگاهتیرداد سرش و تکون داد و از جاش بلند شد تیرداد :برو تو ماشین بشین تا بیام با ظعفی که داشتم به سمت ماشین حرکت کردم و تو ماشین نشستم…
پارت 5 رمان نیستی 13 سال پیشبدون دیدگاهپارت پنجم با تاخیر شرمنده تمامی دوستان بریم برای ادامه ی داستان 😚😍👇 با گریه گفتم :من میترسم منو از اینجا ببر، منو از اینجا ببر تیرداد با کلافگی مشتی…
پارت 4رمان نیستی 13 سال پیش۳ دیدگاهروی زمین کشیده میشدم شاخ و برگ ها به سر و بدنم میخورد و بدنم و خراش میداد دست هام و جلوی صورتم گرفته بودم که صورتم زخمی نشه از…
پارت 3 رمان نیستی 13 سال پیش۲ دیدگاهنمیدونم چقدر خوابیدن که با تکون های دستی بیدار شدم با صورت سورنا رو به رو شدم که سعی داشت بیدارم کنه تهمینه :سلام سورنا :سلام چقدر میخوابی بیدار شو…
رمان نیستی 1 پارت دوم3 سال پیشبدون دیدگاهبا خجالت خندیدم و سرم انداختم پایین بعد از من نوبت مامان بود که کیومرث و سوال پیچ کنه از جام بلند شدم به اتاقم رفتم صدای گوشیم بلند شد…
رمان نیستی ۱ پارت یکم3 سال پیش۱۳ دیدگاهبه نام خالق نام ها ⭕️⭕️تذکر ⭕️⭕️مواردی که در خواندن رمان ترسناک نیستی باید به آنها توجه داشته باشید اول از همه رمان بر حسب واقعیت نوشته شده…