رمان وان

رمان پناهم باش پارت 15 4.4 (19)

۴ دیدگاه
  زودی از حمام بیرون اومدم و رو بروی اینه نشستم موهام رو سشوار کشیدم و بعد بلوز و شلواری رو که اوین برام انتخاب کرده بود به تن کردم.…
رمان

رمان پناهم باش پارت 14 4.5 (17)

بدون دیدگاه
  اون لحظه فکر می کردم ناراحتیم بخاطر معذب بودنمه! اما وقتی به اوین نگاه کردم متوجه شدم نه!هیچ چیز مثل لبخند غمگینش من رو از پا در نیاورده بود!…
رمان پناهم باش

رمان پناهم باش پارت 10 4.2 (73)

بدون دیدگاه
  همونجور که توی وان درازکش بودیم سرش رو روی سینه ام گذاشتم و شروع به نوازش موهاش کردم! یکی از بهترین حسهای دنیارو تجربه می‌کردم و رویسام اینطور که…
رمان پناهم باش

رمان پناهم باش پارت 8 4.4 (17)

۲ دیدگاه
  دوباره روی تخت دراز کشید و آروم چشمهاش رو بست. خسته بود. لبخندی روی لبهام نشست و از اتاق خارج شدم و به سمت سالن رفتم. مادر روی مبل…

رمان پناهم باش پارت 7 3.6 (15)

۱ دیدگاه
  به سمت کارخونه و شرکت رفتیم. جلوی یک داروخونه ایستادم و به داخل رفتم و از خانوم فروشنده پودر موبر خواستم!!! چند نوعش رو به من معرفی کرد که…
رمان پناهم باش

رمان پناهم باش پارت 4 4.5 (26)

۱ دیدگاه
  پشت میز قرار گرفتم و صندلى رو عقب کشیدم و به رویسا نگاه کردم که محو صبحونه ى رنگى روى میز شده بود! لبخند تلخى روى لبهام نشست و…