حوالی چشمانت ❤️👀 پارت21

۱ دیدگاه
حاج بابا:امروز چطور بود دخترم از کارت راضی اگه دوست نداری اینکارو میتونی بری تو شرکت عامر کار کنی باباجان. _خیلی ممنون من واقعا شرمنده محبتاتونم نه کار خوبیه مشکلی…
رمان پسرخاله پارت 122

رمان پسرخاله پارت 122

۲ دیدگاه
پارت پسرخاله در کانالمون قرار گرفت   کسانی که تلگرام دارن از این لینک استفاده کنن https://t.me/romanman_ir/21058 کسانی که تلگرام ندارن از این لینک استفاده کنن https://t.me/s/romanman_ir/21058

خزانم باش پارت بیست و پنجم

بدون دیدگاه
خزانم باش پارت بیست و پنجم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 پر اضطراب لب زدم خزان«ن..نه با همون لحن گفت خشایار«بیااینجا تا بهت بگم و همزمان به کنار تخت اشاره زد ساکت وایستاده بودم،یا…
رمان پسرخاله پارت 121

رمان پسرخاله پارت 121

۷ دیدگاه
  از سر ناچاری به سمت در رفتم و بازش کردم و بعدهم یکی دو قدم عقب رفتم. خیلی آروم درو کنار زد و اومد داخل. اونقدر از دستش عصبانی…

خزانم باش پارت بیست و چهارم

۲ دیدگاه
خزانم باش پارت بیست و چهارم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 وقتی دیدم که منصوره و دکتر دارن سمت در میان سریع از پله ها پایین رفتم برای دیدن ستاره سر برگردوندم ،کنار ستون…

حوالی چشمانت ❤️👀 پارت20

۴ دیدگاه
میخواستم با عامر حرف بزنم اناشید بره پیشش کار کنه ولی اصلا دلم نمی‌خواد کل روز و اونا کنار هم باشن. یعنی من واقعا اناشید و دوست داشتم؟ فردا صبح…
رمان پسرخاله پارت 120

رمان پسرخاله پارت 120

۴ دیدگاه
    آره خوب نبودم اما چطورمیتونستم دلیل خوب نبودنم رو با صراحت بهش بگم. درد رو وقتی نتونی بیان کنی میشه یه درد دیگه…فکر نکنم هم الات وقت مناسبی…

رمان دلدادگان پارت ۱۹

بدون دیدگاه
رمان دلدادگان پارت ۱۹ کیانا:پوریا جان عزیزم اتفاقی افتاده چرا اینقدر عصبانی هستی کی بود پشت خط که تو رو اینقدر عصبانی کرده پوریا ترسیده بود و هیچی نمیگفت اما…

خزانم باش پارت بیست و سوم

بدون دیدگاه
خزانم باش پارت بیست و سوم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 همین جمله برای شعله ور کردن خشم فرو رفته ی خشایار کافی بود با نعره ای عصا رو پس زد و سفت یقه…

رمان دلدادگان پارت ۱۸

بدون دیدگاه
رمان دلدادگان پارت ۱۸ کیانا: پسرم من که حتی یک ذره از حرفات رو نفهمیدم منظورت چیه پوریا بدون هیچ استرسی و با یک لبخند ملیح شروع کرد به توضیح…

رمان دلدادگان پارت ۱۷

بدون دیدگاه
رمان دلدادگان پارت ۱۷ بعد از کلی نگرانی و استرس پریا به هوش اومد و وقتی به هوش اومد فقط اسم یک نفر رو صدا زد اسم پسرش اسم کسی…
رمان پسرخاله پارت 119

رمان پسرخاله پارت 119

۴ دیدگاه
    واقعا شوکه بودم.اصلا فکرش رو نمیکردم از خواب بیدار بشم و همچین حرفهایی رو بشنوم. چشم دوختم به یاسین… پس چرا نمیگفت مخالف؟ چرا حرفی نمیزد !؟ این…

خزانم باش پارت بیست و دوم

بدون دیدگاه
خزانم باش پارت بیست و دوم 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 افرادمون سریع دست به اسلحه بردن و آماده شلیک شدن چشمام تا آخرین حد گشاد شده بود،اینا کین مطمئنم از طرف سرهنگ نیستن…

حوالی چشمانت ❤️👀 پارت19

۳ دیدگاه
تا موقع شام سعی کردم زیاد دور و اطراف عماد نباشم نمیدونم چرا خودمو ازش پنهون میکردم. بعد از شام رو به جمع عذرخواهی کردم تا چند دقیقه ای رو‌توی…