رمان خانم معلم پارت ۷۲

۲ دیدگاه
با اینکه چند ساعت از ماجرای جیغ زدن های ماهو میگذشت اما هنوز قلبم تند میکوبید و استرس عجیبی به جونم ریخته بود. مدام چک میکردم خوب باشه. حتی نمیذاشتم…

رمان خانم معلم پارت ۷۱

۲ دیدگاه
    اونجوری که کارگرا میگفتن آقا مدیر انگار پاش مو برداشته بود و به اجبار باید چند روز استراحت میکرد. مواظبت از بچه ها کاری سختی نبود،اونقدر هوام رو…

رمان خانم معلم پارت۷۰

۳ دیدگاه
        طلا دخترک معصومی که چشماش آدم و یاد فرشته ها مینداخت اصلا سرنوشت خوبی نداشت اما باز همیشه لبخند میزد‌. ماهو رو روی پام جابه‌جا کردم…

رمان خانم معلم پارت ۶۹

بدون دیدگاه
      خنده های ماهو قشنگ ترین موسیقی بود،تحمل گریه هاش رو نداشتم. هر کاری میکردم تا این صدا رو هر ثانیه بشنوم اگه پدرش اجازه می‌داد.   وارد…

رمان خانم معلم پارت ۶۸

۴ دیدگاه
      ماهو هنوز خواب بود که از اتاق بیرون زدم و سمانه رو فرستادم تا مواظبش باشه. اونقدر ناز و معصوم خوابیده بود که دلم نمیومد بیدارش کنم‌.…

رمان خانم معلم پارت ۶۷

۲ دیدگاه
        خیالم که از بابت ماهو راحت شد از عمارت بیرون زدم. سمانه و مریم اونقدرا قابل اعتماد بودن که راحت میتونستم بچه رو بهشون بسپارم و…

رمان خانم معلم پارت ۶۶

۳ دیدگاه
        دستام رو دور تن کوچیکش پیچیدم و دلم برای عینک کج و کوله و چشمای اشکیش رفت. اشکاش رو با گوشه شالم پاک کردم و گونه…

رمان خانم معلم پارت ۶۵

۱۱ دیدگاه
        صدام پر از ترس بود،پر از وحشتی که از هرمز خان داشتم. اون آدم باهام کاری کرد که حتی از سایه خودمم وحشت داشتم. ولی وقتی…

رمان خانم معلم پارت ۶۴

۱ دیدگاه
        بابا شیرینی رو که توی دهنش میذاشت سوالی که ماه ها مثل خوره داشت مغزم رو میخورد رو بالاخره به زبون اوردم: -بابا؟… -جانِ بابا…  …

رمان خانم معلم پارت۶۳

۳ دیدگاه
      مریم  بساط چند نوع شیرینی رو پهن کرده بود. از شیرینی نخودچی گرفته تا شیرینی های محلی. عطر زنجبیل و هل سابیده  تمام خونه  رو برداشته بود.…

رمان خانم معلم پارت۶۲

۴ دیدگاه
        چادر که از سرم افتاد توی بغلش مچاله شدم. سینه های محکم و عضله ایش به قفسه سینه م فشار می‌آورد و نمیذاشت حتی چند سانت…

رمان خانم معلم پارت۶۱

۳ دیدگاه
        بعد از شب نامزدی دیگه  با هرمز خان روبرو نشده بودم. ازش دوری میکردم و کاش منو فراموش میکرد. کاش دیگه با دلارا کاری نداشت و…

رمان خانم معلم پارت ۶۰

۱ دیدگاه
          همینو باید می‌شنیدم تا آروم بگیرم؟ حتما پیش خودش فکر میکرد  اومدم نامزدیش رو خراب کنم.   ولی من میدونستم جایگاهم دقیقا همونجاست. یه زن…

رمان خانم معلم پارت ۵۹

۱ دیدگاه
        همه چیز عوض شده بود.چون داشتن منو میبردن توی خونه. مریم و بهمن بعد از رفتن هرمز خان اومده بودن تا کمک کنن. بهمن بهم نگاه…

رمان خانم معلم پارت۵۸

۱ دیدگاه
        روی اولین پله وایسادم و در حالیکه رگای گردنم رو از خستگی میگرفتم گفتم: -چی شده مریم؟ اگه مهم نیست بذار یه وقت دیگه…   -روم…