-کجایی؟ -چیزی شده پری؟ -آناهید کجایی؟ -من یا کاوه تو پارکم… -با کی؟ -با کاوه…چی شده؟ چرا نفس نفس میزنی؟؟؟؟ نگرانم کردی؟ پری بعد از مکث کوتاهی گفت: -آناهید خودتو…
-اینطوری خوبه؟ -اوهوم. -ولی مگه نمیخوای کاوه رو عصبانی کنی. با آوردن اسم کاوه نگاهی بهش انداختم. هرچند نور ها رو کم کرده بودن ولی بازم میتونستم عصبانیت و تو…
-بخشید که باعث زحمتتون شدم. -خواهش می کنم…سوار شو. حسابی خیس شدی. دوباره ازش تشکر کردم و سوار شدم . با احساس سردرد شدیدی چشمامو باز کردم…بی حال بودم و…
ماشینو پارک کردم. دوست ندارم پیاده شم. فضای تاریک و سکوت پارکینگ بهم آرامش میده. چه روز مزخرفی بود دیگه حوصله ی خودمم ندارم. بالاخره از ماشین دل کندم و…