رمان دومینو

رمان دومینو پارت 35 3.2 (9)

۱ دیدگاه
  تنش داغ شد… تمام وجودش یکی شدن با او را می‌خواست. دخترک خوشبوی لعنتی داشت پدر جدش را جلوی چشمانش می‌آورد! باید می‌گذشت… حیف از این دختر بود! بی‌میل…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 34 3.8 (13)

بدون دیدگاه
  در هوا دست و پا می‌زد… صدای آهنگی راک می‌آمد و دختر و پسر‌ها جیغشان به آسمان بود. – تو… تو از اولشم اونی نبودی که من می‌خواستم… نه…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 33 3.4 (7)

بدون دیدگاه
  شیرین را کنار خودش کشاند و فرشته را هم… هر دو دخترش را در آغوش کشید و موهایشان را بویید. – چه‌طور مامان؟ خبریه شما سه تا انگار امشب…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 31 3.6 (8)

۱ دیدگاه
  منوچهر گوشی‌اش را گرفت و همان‌طور که دود سیگارش را بیرون می‌داد پرسید: – پروانه راس می‌گه کوتوله‌س؟ فربد چپ‌چپ نگاهی به پروانه انداخت. – حرف مفت می‌زنه! قدش…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 30 3.3 (9)

۲ دیدگاه
  خم شد و توت‌فرنگی تازه‌ای چید. از دیدن قرمزی‌اش دهانش آب افتاد. بدون آن‌که آن را بشوید به دهان گذاشت و از ملسی‌اش لبخند کوچکی زد. دوباره از ذهنش…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 29 3.9 (8)

۱ دیدگاه
  – من خودم می‌رم خونه، تو مصطفی رو برسون که بتونی برای خواهرت لباس ببری… – وایسا فاخته… بازویش در پنجه‌های او اسیر شد، دلگیر بود اما لبخند زد.…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 28 4.7 (7)

بدون دیدگاه
  – همه‌ی بچه‌هام…   فاخته لال شده بود… می‌ترسید دهانش را باز کند و منوچهر عصبی شود…   تصور کرد آن مرد‌های مشکی پوش هجوم بیاورند و هر کدام…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 27 4.2 (10)

بدون دیدگاه
  – اوه! کمد ذخیره‌ی جعبه‌ها هم که خالی شده! این‌قدر سفارش هست یعنی؟ اتابک هنوز هم عبوس بود… خوابش بدجور حالش را گرفته بود! برگشت و نگاهش را به…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 26 3.9 (9)

بدون دیدگاه
  – معامله‌ی قوم و خویشی خوب نیست، مگه یادت رفته مامانم همیشه می‌گه قوم و خویشی یه سرش خوبه؟ فاخته نفسی کشید و چشم‌هایش را بست. – تو‌ی این…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 25 3.4 (9)

۱ دیدگاه
  این شیرموز عجیب به دهانش مزه داده بود، لیوان را تا انتها سرکشید و به دست فاخته داد. – این‌قد گشنگی کشیدم که دیگه سنگم بذارن جلوم می‌خورم چه…
رمان دومینو

رمان دومینو پارت 24 3.1 (8)

۳ دیدگاه
  اتابک تمام قنادی را پر کرده بود از گل‌های حسن‌یوسفی که خودش پرورش می‌داد، بنفش، صورتی و زرد.   دلش شاد بود و تمام کار‌کنانش را به شام مهمان…

رمان دومینو پارت 23 3.8 (11)

۸ دیدگاه
  اتابک آهی کشید. – تو درست می‌گی عزیزم! باید بیشتر دنبال مادرت می‌گشتم… حالا ازت می‌خوام که منو ببخشی… فرشته اخم کرد. – شرط دارم… اتابک لبخند زد. –…
رمان دومینو پارت 22

رمان دومینو پارت 22 3.5 (8)

۳ دیدگاه
  فاخته آینه‌ی روی کنسول را که در دست اتابک دید جیغ بلندی کشید. – فربد اتابک دیوونه شده… بیا این‌جا… خودتو برسون‌ می‌ترسم من… درد پایش امانش را بریده…
رمان دومینو پارت 21

رمان دومینو پارت 21 3.7 (9)

۱ دیدگاه
  در اتاق را به‌شدت باز کرد و پروانه‌ٔ آرایش کرده را جلؤ آینه پیدا کرد. – چرا این‌قد صدات می‌زنم جواب نمی‌دی؟ – اوووو! چه‌خبرته عزیزم… رژ‌لب را به…