رمان شالوده عشق پارت ۱۰۱

۲ دیدگاه
    -به نظرت این بند نازک و ظریف توانایی اینو داره همینجوری که وایسادی باهاش از سقف اتاق آویزونت کنم؟!     دهان شمیم از شوک و تعجب زیاد…

رمان شالوده عشق پارت ۱۰۰

۲ دیدگاه
        وقتی عطر موهای نمناک سلیطه حرف‌گوش نکنش‌ در بینی‌اش پیچید و وقتی شمیم مثل گربه‌ای کوچک در خواب سرش را با سینه‌ی   ستبرش‌ تنظیم کرد…

رمان شالوده عشق پارت۹۹

۴ دیدگاه
      در کمال تعجب اتاق خالی از هر سکنه‌ای بود.     نفس راحتی کشیدم و تند و فرس لباس‌هایم را پوشیدم و دوباره روی کاناپه دراز کشیدم.…

رمان شالوده عشق پارت ۹۸

۱ دیدگاه
      عمیق، محکم و دوست داشتنی بود و با تمام وجودش لب‌هایم را می‌بوسید.     دقیقاً مثل تشنه‌ای که ساعت‌ها در کویر اسیر مانده و حال به…

رمان شالوده عشق پارت ۹۷

۲ دیدگاه
      امیرخان مصداق درد و درمان بودن، بود.     مخدر قویی که هم می‌توانست اوج لذت را نشانم دهد و هم تا قهقرا بکشانتم.     خواستم…

رمان شالوده عشق پارت ۹۶

۱ دیدگاه
      صاعقه به وجودم زد و میخکوب شدم.     لحنش پر از قطعیت و صداقت بود و اعتراف یکدفعه‌ای‌، زیادی کامم را شیرین کرد.     آرام…

رمان شالوده عشق پارت ۹۵

۲ دیدگاه
    -آخ… چیکار می‌کنی؟   -خواب بودی که!   -بله خواب بودم اما بخاطر کار تو بیدار شدم.     نگاهش را عمیق روی جزء به جزء صورتم چرخاند…

رمان شالوده عشق پارت ۹۴

۳ دیدگاه
      کم مانده بود. خیلی کم مانده بود که آخرین رشته‌ی متصلم‌ با امیرخان بریده شود و مطمئناً اگر آن کار را هم با من می‌کرد، حتی اگر…

رمان شالوده عشق پارت ۹۳

۳ دیدگاه
        دهانم باز ماند و شوکه حرفش را در ذهن مرور کردم‌.     درست شنیده بودم؟!   این دختر با چه جراتی به صورتم نگاه می‌کرد…

رمان شالوده عشق پارت ۹۲

۱ دیدگاه
      آراسته خانوم با شوق و ذوق به خواهرزاده‌اش نگاه می‌کرد و اشک همه‌ی صورتش را دربرگفته بود.     پانیذ با چشمان ستاره باران خیره‌ی دختر موطلایی‌مان…

رمان شالوده عشق پارت ۹۱

۱ دیدگاه
-…     فریاد کشید.     -پرسیدم شیرفهم شدی؟!   -ش..شدم!   -خوبه!     یک دستش به سمت لباس‌های خودش رفت و وقتی انگشتانش را بند کمربند چرم…