رمان شالوده عشق پارت ۱۱۴ 4.4 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه سکوت شد و در حالی که منتظر بودم دوباره بازخاستم کند، سریع یک دستش پشت زانوهایم و دست دیگرش را پشت کمرم گذاشت و گهوارهوار در آغوشش…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۳ 4.3 (25)1 سال پیشبدون دیدگاه حرصی و ناراحت پله ها را بالا رفتم و بیآنکه به سنگینی نگاه هایی که در حال رسوخ به جسم و جانم بود کوچکترین توجهی نشان دهم،…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۲ 4.4 (17)1 سال پیشبدون دیدگاه -داداش -اما میدونی چیه چون شمیمو نمیشناسی نمیترسم. بالأخره دیر یا زود مجبوری از این عشق مسخره و یکدفعهایت دست برداری. ترس منه از اینه…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۱ 4.4 (10)1 سال پیشبدون دیدگاه یک قدم رو به عقب برداشتم و باورم نمیشد مردی که شاید تا به حال اندازهی انگشتان یک دست با او هم صحبت نشدهام، چطور از زیر…
رمان شالوده عشق پارت ۱۱۰ 3.8 (26)1 سال پیشبدون دیدگاه -شمیم جون… شمیم جون پوریا با کلاه تولد آبی رنگش به سمتم میدوید و چشمان معصومش از خوشحالی زیاد برق میزدند. -عشقم؟ …
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۹ 4.2 (20)1 سال پیشبدون دیدگاه -این چه وضعیه؟! اشارهاش به کفش های پاشنه بلند و سرخابی سوگل بود. -چطور مگه آقا؟! -برو عوضشون کن یه چیز سادهتر…
رمان شالوده عشق پارت108 4.4 (10)1 سال پیشبدون دیدگاه عاقبت درست وقتی که بیطاقت و دوان دوان به سمت خانه دوید، امیرخان سرش را عقب کشید و اتصال لب هایمان را قطع کرد. به…
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۷ 4.3 (26)2 سال پیشبدون دیدگاه ناخودآگاه همانطور که لب هایم به گونهاش چسبیده بود، دَم عمیقی از عطر محشر تنش که با بوی تند و تلخ ادکلنی که همیشه استفاده میکرد، ترکیب…
رمان شالوده عشق پارت۱۰۶ 4.4 (16)2 سال پیشبدون دیدگاه قبل از جواب دادنش صدای امیرخان آمد. سر چرخاندم. همراه دکتر همایی به سمت ما میآمدند. -چه خبره اونجا؟! سریع…
رمان شالوده عشق پارت۱۰۵ 3.9 (19)2 سال پیشبدون دیدگاه -آره همه مون خیلی خوشحالیم که حاله گندم خوب شده! دستی به ته ریشش کشید و چیزی از این پیچاندن بارز به روی خودش نیاورد.…
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۴ 4.5 (18)2 سال پیشبدون دیدگاه گندم که آن وقت ها یک دختر بچهی بسیار ملوس بود، مدام سوار کولش میشد و مجبورش میکرد که در طول حیاط بچرخاندش. دخترک مدام…
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۳ 4.6 (20)2 سال پیشبدون دیدگاه شمیم: متعجب دستی به جای بوسهاش کشیدم. چه شد…؟! این رفتارها از بعیدترین حالت ممکن او بود! معمولاً آنقدر شیطنت…
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۲ 4.7 (17)2 سال پیشبدون دیدگاه دیگر نمیتوانست حتی یک لحظه بیشتر هم آن فضا را تحمل کند. محکم پشت دست شمیم را بوسید و سریع از اتاق بیرون زد. …
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۱ 4.6 (25)2 سال پیش۲ دیدگاه -به نظرت این بند نازک و ظریف توانایی اینو داره همینجوری که وایسادی باهاش از سقف اتاق آویزونت کنم؟! دهان شمیم از شوک و تعجب زیاد…
رمان شالوده عشق پارت ۱۰۰ 4.3 (11)2 سال پیش۲ دیدگاه وقتی عطر موهای نمناک سلیطه حرفگوش نکنش در بینیاش پیچید و وقتی شمیم مثل گربهای کوچک در خواب سرش را با سینهی ستبرش تنظیم کرد…