رمان پروانه ام پارت 135

    دو قدمی به عقب برداشت … حالتی مالیخولیایی گرفته بود . با لبخندی حسرت وار گفت :   – فقط … فقط اگه تو پسرِ خوب و سر…

رمان پروانه ام پارت 127

بدون دیدگاه
  ***   وقتی دوباره به بیمارستان برگشت دیگه صبح شده بود .   نزدیک ورودی بیمارستان ، رستم و ودود و دو سه نفر از آشنایانش رو دید که…

رمان پروانه ام پارت 124

بدون دیدگاه
  #پارت_۶۲۷   ***   پروانه پیشدستی شیرینی های کشمشی رو روی میز به سمت طوبی و جواهر کشید و تعارف کرد :   – بفرمایید شیرینی بخورید … تو…

رمان پروانه ام پارت 122

بدون دیدگاه
۶۱۲   خورشید ادامه داد :   – هر چند می دونم آوش جان به این چیزا اعتقادی نداره و پشت گوش میندازه … باید زحمتشو بدم به فرخ جانم…