رمان گل گازانیا پارت ۲۶

۱ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌نود     بازویش را گرفت. – نمی‌شنوی میگم لباس منو اتو کن؟   – خب من مسئول اتوی لباس شما نیستم، اما فرهام چرا… یعنی من…

رمان گل گازانیا پارت ۲۵

۱ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌هشتاد‌وهفت     دستی به چشمهایش کشید و سوی در حمام رفت. تقه‌ی آرامی به در زد. – غزل بیا بیرون ببینم.     غزل لبش را…

رمان گل گازانیا پارت ۲۴

۱ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌هشتاد‌وچهار       غزل با ناراحتی زمزمه کرد. – من متوجه نیستم منظورتون چیه!     – منظور من واضحه… غزل تو چه بخوای چه نخوای،…

رمان گل گازانیا پارت ۲۳

۲ دیدگاه
  گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌هفتاد‌وهشت     با لبخند فاصله گرفت.   – دستمو میگیری، باهم میریم بیرون… حوصله ندارم دوباره با عموت دعوا کنم. اوکی؟     سری تکان داد.…

رمان گل گازانیا پارت 21

۱ دیدگاه
  #پارت‌هفتاد‌وسه       فرید با لبخند از جایش بلند شد. – ممنونم ازت… من برم کم‌کم، توهم خسته‌ای!   فرناز خمیازه کشید. – می‌خوام بگم نیستم، اما خمیازه…

رمان گل گازانیا پارت ۱۹

۲ دیدگاه
گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارت‌شصت‌وهفت       دستی را روی پیشانیش حس کرد و همانگونه که سرفه میکرد، در جایش نشست.     چشمهایش را مالید و به غزل نگاه کرد.…

رمان گل گازانیا پارت ۱۸

۱ دیدگاه
  #پارت‌شصت‌و‌چهار     با لبخند جلوتر رفت و سینی را گذاشت. – بیایید.. اینو اول بخورید.   نگاهی به دمنوش انداخت و قلپ کوچکی گرفت. سری تکان داد. –…

رمان گل گازانیا پارت ۱۷

۵ دیدگاه
  #پارت‌شصت       نفسی تازه کرد و بعد از اینکه کلمات را در ذهنش مرتب کرد، لب گشود. – سرماخوردین شما؟     فرید سر تکان داد. –…

رمان گل گازانیا پارت ۱۶

۷ دیدگاه
        بهناز با عصبانیت پوزخند زد. – اون وقت مریضی بچه مهم تر از خجالت توه؟ میدونی این بچه پوستش حساسیت داره! تب کنه بدتر میشه… چرا…

رمان گل گازانیا پارت ۱۵

۱ دیدگاه
    #پارت‌پنجاه‌وسه     نصف شبی بازیش گرفته بود! با خودش مدام می‌خندید.     وقتی متوجه شد غزل دارد کم کم هوشیار میشود، فاصله گرفت و اخم لب…

رمان گل گازانیا پارت ۱۴

۲ دیدگاه
    #پارت‌چهل‌و‌نه     بهناز که مطمئن شد فرید آرام است، دستگیره‌ی در را پایین کشید.     قبل از فرید داخل رفت. نگاهش را درون اتاق چرخاند و…

رمان گل گازانیا پارت ۱۳

۲ دیدگاه
  #پارت‌چهل‌و‌پنج     لبخندش را فرو خورده و بعد از کمی مکث، به سوی بهناز خانم برگشت. – بهناز خانم… جواب ندادن.     بهناز شانه بالا انداخت و…

رمان گل گازانیا پارت ۱۲

۴ دیدگاه
    #پارت‌چهل‌ویک     دستش را به سوی غزل دراز کرد. – پیشرفت کنی؟ وای دختر چقدر خندیدم.   چند ثانیه بعد، قهقهه‌اش را پایان داد اما هنوز لبخندی…