رمان گل گازانیا پارت ۲۶9 ماه پیش۱ دیدگاه گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتنود بازویش را گرفت. – نمیشنوی میگم لباس منو اتو کن؟ – خب من مسئول اتوی لباس شما نیستم، اما فرهام چرا… یعنی من…
رمان گل گازانیا پارت ۲۵9 ماه پیش۱ دیدگاه گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتهشتادوهفت دستی به چشمهایش کشید و سوی در حمام رفت. تقهی آرامی به در زد. – غزل بیا بیرون ببینم. غزل لبش را…
رمان گل گازانیا پارت ۲۴9 ماه پیش۱ دیدگاه گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتهشتادوچهار غزل با ناراحتی زمزمه کرد. – من متوجه نیستم منظورتون چیه! – منظور من واضحه… غزل تو چه بخوای چه نخوای،…
رمان گل گازانیا پارت ۲۳10 ماه پیش۲ دیدگاه گُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتهفتادوهشت با لبخند فاصله گرفت. – دستمو میگیری، باهم میریم بیرون… حوصله ندارم دوباره با عموت دعوا کنم. اوکی؟ سری تکان داد.…
رمان گل گازانیا پارت ۲۲10 ماه پیش۱ دیدگاه فرید پوزخند زد. – اون مال روز اول بود… چرا دیروز زنگ نزدی؟ اصلا من تلفن خریدم که خاموشش کنی؟ – خاموش…
رمان گل گازانیا پارت 2110 ماه پیش۱ دیدگاه #پارتهفتادوسه فرید با لبخند از جایش بلند شد. – ممنونم ازت… من برم کمکم، توهم خستهای! فرناز خمیازه کشید. – میخوام بگم نیستم، اما خمیازه…
رمان گل گازانیا پارت ۲۰10 ماه پیش۲ دیدگاه غزل خم شد و دستش را سویش دراز کرد. – بلند شید، سریع گلوتون و نرم میکنه. فرید با نارضایتی برخاست و دمنوش…
رمان گل گازانیا پارت ۱۹10 ماه پیش۲ دیدگاهگُـــلـــِ گــازانـــ🍃ـــیـــا: #پارتشصتوهفت دستی را روی پیشانیش حس کرد و همانگونه که سرفه میکرد، در جایش نشست. چشمهایش را مالید و به غزل نگاه کرد.…
رمان گل گازانیا پارت ۱۸10 ماه پیش۱ دیدگاه #پارتشصتوچهار با لبخند جلوتر رفت و سینی را گذاشت. – بیایید.. اینو اول بخورید. نگاهی به دمنوش انداخت و قلپ کوچکی گرفت. سری تکان داد. –…
رمان گل گازانیا پارت ۱۷10 ماه پیش۵ دیدگاه #پارتشصت نفسی تازه کرد و بعد از اینکه کلمات را در ذهنش مرتب کرد، لب گشود. – سرماخوردین شما؟ فرید سر تکان داد. –…
رمان گل گازانیا پارت ۱۶10 ماه پیش۷ دیدگاه بهناز با عصبانیت پوزخند زد. – اون وقت مریضی بچه مهم تر از خجالت توه؟ میدونی این بچه پوستش حساسیت داره! تب کنه بدتر میشه… چرا…
رمان گل گازانیا پارت ۱۵10 ماه پیش۱ دیدگاه #پارتپنجاهوسه نصف شبی بازیش گرفته بود! با خودش مدام میخندید. وقتی متوجه شد غزل دارد کم کم هوشیار میشود، فاصله گرفت و اخم لب…
رمان گل گازانیا پارت ۱۴10 ماه پیش۲ دیدگاه #پارتچهلونه بهناز که مطمئن شد فرید آرام است، دستگیرهی در را پایین کشید. قبل از فرید داخل رفت. نگاهش را درون اتاق چرخاند و…
رمان گل گازانیا پارت ۱۳10 ماه پیش۲ دیدگاه #پارتچهلوپنج لبخندش را فرو خورده و بعد از کمی مکث، به سوی بهناز خانم برگشت. – بهناز خانم… جواب ندادن. بهناز شانه بالا انداخت و…
رمان گل گازانیا پارت ۱۲10 ماه پیش۴ دیدگاه #پارتچهلویک دستش را به سوی غزل دراز کرد. – پیشرفت کنی؟ وای دختر چقدر خندیدم. چند ثانیه بعد، قهقههاش را پایان داد اما هنوز لبخندی…