رمان از کفر من تا دین تو پارت 622 سال پیشبدون دیدگاه در نزده خودش میاد بیرون و گوشی بغل گوشش داره صحبت میکنه، بی حرف ازم رد میشه و دنبالش راه میفتم. لباسش و با یه بافت تک رنگ آسمونی…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 612 سال پیشبدون دیدگاه سر خودش و با چندتا گوجه بند کرده و نمیدونم جز گوجه و تخم مرغ تا حالا چیز دیگه ای توی رده غذاییش به حساب میاد یانه؟ _کجا بودی؟…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 602 سال پیشبدون دیدگاه به قدری درد داشتم که دلم میخواست گریه کنم. بی توجه به دست دراز شدش زیر لب فحش جانانه ای روونش میکنم که به امید خدا حتما شنیده، تن…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 592 سال پیشبدون دیدگاه دم و بازدم نفس های تند و داغش از یقه باز پیراهنم روی سینه و پوست گردنم پخش میشه.. نسبت به بقیه دخترا و بدون کفش پاشنه بلند قد…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 582 سال پیشبدون دیدگاه ناخوداگاه دستم میره روی شکمم و قهقه خنده سروش بلند میشه که هر دو نفر شخص ثالث چشم غره ای بهش میریم.. کوفت _خداییش نوبرین جفتتون.. آی خاتون بیا..…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 572 سال پیشبدون دیدگاه دم و بازدم نفس های تند و داغش از یقه باز پیراهنم روی سینه و پوست گردنم پخش میشه.. نسبت به بقیه دخترا و بدون کفش پاشنه بلند قد…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 562 سال پیشبدون دیدگاه خدا لعنتت کنه کمر نموند برام.. نمیدونم چقدر وضعم رقت انگیزه ولی هست و حتی اینم باعث نمیشه از شدت عصبانیتش کم بشه بلکه کم مونده خودشم بشینه روم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 552 سال پیشبدون دیدگاه صحبت با سروش و شوخی های آخرش کمی از التهاب درونم و کم کرد ولی گوشی دستم نرسید. آخر شب خاتون رفت و اون دوتا هم به اتاقشون برگشتن…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 542 سال پیشبدون دیدگاه دم و بازدم نفس های تند و داغش از یقه باز پیراهنم روی سینه و پوست گردنم پخش میشه.. نسبت به بقیه دخترا و بدون کفش پاشنه بلند قد…
رمان از کفر من تا دین تو پارت ۵۳2 سال پیش۲ دیدگاه میزو جمع میکردم و زیر لب بد و بیراه بود که نثار پسره ی ایکبیری روون میشد. خاتون با دیدنم وسط سالن خیره نگاهم میکنه، زیر لب سلامی…
رمان از کفرمن تا دین تو پارت ۵۲2 سال پیشبدون دیدگاه #سمی_سامانتا فکر میکنم اگر چندتا عربده رو سرم میکشید و دو سه تایی توبیخ تنگش میزد خیلی بهتر از این کارهایی بود که تابلو برای اذیت و…
از کفر من تا دین توپارت ۵۱2 سال پیشبدون دیدگاه با دوربین مستقیم ورودش و چک میکنم و چه خوش و خرم تشریفش و آورده. ولی از دل و جراتش خوشم اومد معلومه اهل تسلیم شدن نیست…
از کفر من تا دین تو پارت ۵۰2 سال پیشبدون دیدگاه حتی انتخاب مترو هم باعث نمیشه مقصدم از نقشه و کره جغرافیایی حذف بشه یا حتی مسافتش طولانی تر بشه. زیر لب با زمزمه هام ذکر روز هفته رو…
رمان از کفر من تا دین تو پارت ۴۹2 سال پیشبدون دیدگاه حتی انتخاب مترو هم باعث نمیشه مقصدم از نقشه و کره جغرافیایی حذف بشه یا حتی مسافتش طولانی تر بشه. زیر لب با زمزمه هام ذکر روز…
رمان از کفر من تا دین تو پارت ۴۸2 سال پیشبدون دیدگاه جمع کردن میز شام و سرو سامون دادن به آشپزخونه، بردن قهوه آخر شب خدمت ارباب عمارت وووو تا کی میتونم اینجور روند و ادامه بدم و خودم…