رمان اردیبهشت پارت ۷۸

۲ دیدگاه
    صدای مجید …   آرام حتی بیشتر رنگش پرید … باور نمی کرد ، ولی مجید دنبالش اومده بود ! دیگه خودش رو احساس نمی کرد … روحش…

پارت 11 رمان نیستی 1

۴۴ دیدگاه
به دستم نگاه کردم تهمینه :نمیدونم هرمس به دستم مالید کیومرث سریع بازوم و گرفت و از اتاق خارج شد علی ساک به دست داشت از خونه خارج میشد که…

رمان رخنه پارت ۸۶

بدون دیدگاه
    زیر لب تشکر کردم که حافظ انگار چیزی یادش اومد. – ضمنا آوا رو هم بغلت نکن تا چند روز، باز کار دست خودت ندی.   روی مبل…

رمان سرمست پارت ۷۷

بدون دیدگاه
    اونم جوابی برای سوالم نداشت! البته حق داره… این اشتباها و اتفاق های زندگی من، تمومی نداشتن و ندارن.   من حالاحالاها نمیتونستم مثل یه شهروند عادی، توی…

رمان دروغ محض پارت 32

بدون دیدگاه
حرصی نگاش کردم که بی توجه بهم ، گذاشت رفت.. پوفی کشیدم و با یه ” ببخشید ” خطاب به سینا ، از جام پا شدم و دنبال امیرعلی راه…

رمان اردیبهشت پارت ۷۷

۲ دیدگاه
      دل توی دلش نبود … قلبش اینقدر تند می کوبید که می تونست صداش رو بشنوه . دست های مضطربش رو توی جیب های شلوارش پنهان کرد…

رمان دروغ محض پارت 31

۲ دیدگاه
آروم به سمت تختم حرکت کردم و روش ولو شدم.. ساعد دستمو گذاشتم رو چشام و بستمشون؛یه چند دیقه بیشتر نگذشته بود که چند تقه به در برخورد کرد ،…

رمان وارث دل پارت ۲۴

بدون دیدگاه
    اگه ماهرخ رو زور نمی کرد که زن صیغه ای امیرسالار بشه پسرش اینطوری شیر نمیشد.. کتایون سکوت کرد و هیچ حرفی نزد. دکتر سری تکون داد… واقعا…

پارت 10 رمان نیستی 1

۱۸ دیدگاه
چشم هام و باز کردم به اطرافم نگاه کردم تو اتاق خودم بودم که در باز شد و فاطمه وارد اتاق شد سریع به سمتم اومد و گفت :خوبی چه…

رمان در مسیر سرنوشت پارت ۲۵

۳ دیدگاه
کیسه ی آب گرمو میذارم کنار و بلند میشم و سمت آیفون میرم… با دیدن کسی که تو تصویر میبینم از تعجب دهنم باز میمونه…این اینجا چیکار میکنه….دو دل میمونم…

پارت 9 رمان نیستی 1

بدون دیدگاه
صدای علی و شنیدم که گفت :نام و منسبت چیه ؟ صدای گوش خراشی تو اتاق پیچید (هرمس) علی :دین و مذهبت چیه ؟ همون صدا (زرتشت ) علی :دلیل…

رمان لیلیان پارت ۲۱

۵ دیدگاه
      می‌بینم که روی پیشانی‌اش عرق‌های درشت نشسته‌. دستی به صورتش می‌کشد و به من می‌گوید:   – رنگت پریده، خوبی؟   نمی‌توانم حرف بزنم، آن‌قدر پر از…