#part550 امید بازرگان گفت برای بازرسی می خواهد به تهران برود و از من پرسید آیا می توانم همراهش بروم یا نه… من هم که می خواستم خودم را…

    نگاه نیما روی نوشته های کاغذ چرخید و بعد صدای سردش به گوشم رسید. – استخدام نداریم! ابروهایم بالا پرید. – چرا؟! با دست به کاغذ در دستش…

  حرفش چندان خنده دار نبود. آنقدر جدی نگاهش کردم که از خنده ی او هم تنها یک لبخند کمرنگ باقی ماند. با سرفه ای مصلحتی گفت: تا چه ساعتی…

  هنوز لحظه ای از شکرگزاری ام از خدا از بابت آنکه توانسته ام از امید مرخصی بگیرم نگذشته بود که در اتاقش باز شد و صدایش به گوشم رسید.…

  #part526 با تقه ای که به در زدم، صدای “بفرمایید” گفتن رئیس به گوشم رسید. وارد اتاق شدم و سلام کردم. – با من کاری داشتین رئیس؟! نگاهش به…

  #part521 آن شب را با چند قرص آرام بخش به هر سختی ای که بود به صبح رساندم… با وجود آن آرام بخش های قوی تمام شب را با…

  #در ترمینال بلیطی که گیرم آمد به مقصد ساری بود. با آنکه هیچ آشنایی در ساری نداشتم، اما هزینه ی لازم را پرداخت کردم و سوار اتوبوس شدم. فقط…

  #part508 هرچند که خودش زنگ نزد… و این یعنی حاضر نبود صدایم را بشنود! این یعنی زیادی از دستم عصبانی بود! شخصی که زنگ زده بود خودش را وکیل…

part502 طولی نکشید که صدایش از پشت خط به گوشم رسید. – الو؟! صدایش خسته به نظر می رسید. لعنتی به مهری جان فرستادم… او که این همه نقشه کشیده…

part494 بعد از تمام شدن ساندویچم باز هم در خیابان ها راه افتادم. تا غروب همانگونه راه رفتم و هر از گاهی در پارک ها با نشستن روی نیمکت ها…

    – آخه کجا؟ – هر جایی که برام جا داشته باشه! از آنکه حرف شب گذشته اش را به رویش آورده بودم، سرش را پایین انداخت. – من…

  #part482 صدای “سلام” و “خسته نباشید” گفتن مادر را شنیدم و “سلام” و “ردمونده نباشی” پدرم هم به گوشم رسید. ابروهایم از شدت تعجب بالا پریدند. قبلا به زور…

    #part472 تمام وجودم از حرفی که شنیده بودم داشت می لرزید. به جان کندن گفتم: حالا فهمیدم چه حیوون پست فطرتی هستی! انتظار داشتم از شنیدن حرفم عصبانی…

  سرم را که بلند کردم، دیدم سر خیابان هستم، اما در پیاده رو… بوق دوباره ی ماشین مانع از آن شد که فکر بیشتری راجع به آن کنم که…

  #part457 نیما با چشمانی به خون نشسته نزدیکم شد. مقابلم ایستاد و با دستانش به گلویم چنگ انداخت. – پس بخاطر همین آزادی می خواستی، نه؟! این جمله را…