رمان الهه ماه پارت ۹۶2 سال پیشبدون دیدگاه سالها میگذره پسرخان به خاطر بیماری که داشته سالها صاحب فرزند نمیشده و بیخیال این قضیه شده بود تا اینکه خبر بارداری همسرش و میشنوه و…
رمان الهه ماه پارت ۹۵2 سال پیشبدون دیدگاه سپهر مات میشود.. با درد سینه اش را چنگ میکشد و با امیدی که همچنان در دلش میجوشید لب میزند.. _نشونم بدین..خواهش میکنم .. بگید اون…
رمان الهه ماه پارت ۹۴2 سال پیشبدون دیدگاه لب خشک شده اش را با زبان تر میکند.. سیب گلویش تکان میخورد.. چشمان منتظرش را به جاده میدوزد.. بیقرار سیگاری آتش میزند و با دستی که…
رمان الهه ماه پارت ۹۳2 سال پیشبدون دیدگاه متوجه میشود که نگاهش چطور محو منظره ی بی نظیر مقابل است و کمی بعد صدایش حیرت زده بلند میشود.. _خدای من.. با لذت تمام…
رمان الهه ماه پارت ۹۲2 سال پیشبدون دیدگاه گونه های دخترک به آنی سرخ میشود .. ساده لوحانه فکر کرد شاید شوخی میکند اما آن لحن بم و جدی کوچک ترین اثری از شوخی نداشت..…
رمان الهه ماه پارت ۹۱2 سال پیشبدون دیدگاه ماهک لحظه ای پلک میبندد و به سختی زمزمه میکند: _ولی من بهش دروغ گفتم..خدا میدونه الان چه فکری راجبم نمیکنه.. مطمئنم در نظرش یه دروغگوام که…
رمان الهه ماه پارت ۹۰2 سال پیشبدون دیدگاه سپهر پوزخند میزند: _به نظرت یکم زیادی دیر نیست برای اینکار..؟ اگه همون موقع که تصمیم داشتم عکسش و چاپ کنم جلوم و نگرفته بودی و نمیگفتی عجولانه…
رمان الهه ماه پارت ۸۹2 سال پیشبدون دیدگاهبا جمله اش رنگ از رخ ماهک به وضوح میپرد و به جان کندنی سعی دارد توجیح کند.. _منظورت چیه ..؟ من استاد و جلوی در اتفاقی دیدم برای…
رمان الهه ماه پارت ۸۸2 سال پیشبدون دیدگاهبا این حرف لقمه در گلوی ماهک میپرد و به شدت به سرفه می افتد.. سام لیوان شیر را سمتش میگیرد .. همزمان با بند آمدن سرفه اش…
رمان الهه ماه پارت ۸۷2 سال پیشبدون دیدگاه با حس حرکت آرام چیزی روی صورتش خواب آلود سر تکان میدهد.. سام بدون آنکه عقب بکشد نوک انگشتانش را به نرمی روی صورتش میرقصاند…
رمان الهه ماه پارت ۸۶2 سال پیشبدون دیدگاه سام بی قرار از این نزدیکی و هم آغوشی دستانش را بالا می آورد و لبه ی پالتویی که به تن داشت را چنگ میزند.. ماهک گویی…
رمان الهه ماه پارت۸۵2 سال پیش۱ دیدگاه نباید کوتاه می آمد .. نباید رحم میکرد.. الان وقت پا پس کشیدن نبود.. برای یک بار هم که شده باید قاطع برخورد میکرد.. دستش…
رمان الهه ماه پارت 842 سال پیشبدون دیدگاه پرهام دستمال را از دستش میگیرد.. هنوز نتوانسته بود جمله ی آخر سام را هضم کند.. کاش او را زیر مشت و لگد میگرفت.. کاش خشمش…
رمان الهه ماه پارت 832 سال پیشبدون دیدگاه• ماهک چشم بسته به دیوار تکیه زده بود و پرهام درحالیکه دستانش را گرفته بود با فاصله ی کمی روی صورتش خم شده بود.. طرز ایستادنش و…
رمان الهه ماه پارت 822 سال پیشبدون دیدگاه بدشناسی بدتر از آن هم ممکن بود..؟ _او..اون سامِ..؟ولی آخه چطور…؟ باران مضطرب مچ نازنین را چنگ میزند: _حالا ..چی جوابشو بدیم ..اگه از ماهک…