رمان شالوده عشق پارت ۳۸ 3.8 (30)2 سال پیش۱ دیدگاه -… -منو بخاطر یه دختر سطح پایین از نظر خودش از دست داده…هرکی جاش باشه خیلی ناراحت میشه! جمله سمیاش در آن واحد…
رمان شالوده عشق پارت ۳۷ 4.2 (27)2 سال پیش۳ دیدگاه شوکه خشک شدم و اشکهایم بند آمد. واقعاً بغلم کرده بود…؟! باید حس در چشمانش را می دیدم و مطمئن می شدم. تکان خوردم…
رمان شالوده عشق پارت ۳۶ 4.2 (25)2 سال پیشبدون دیدگاه -آروم باش… آروم باش عزیزم همه چیز درست میشه. همش میگذره بهت قول میدم. مدتی در آغوش سوگل ماندن و اشک ریختن دلم را…
رمان شالوده عشق پارت ۳۵ 4.3 (24)2 سال پیش۱ دیدگاه -اما الآن با خودم میگم حیف عمری که با یه زن دروغگو و خائن هدربشه…کاش یه کم بیشتر صبر میکردم! همه حس و حالم…
رمان شالوده عشق پارت ۳۴ 4.5 (32)2 سال پیش۵ دیدگاه از آذربانو که با دهان باز و چشمان وقزده خیره خیره نگاهم میکرد، چشم گرفتم. -با اجازتون سریع خودم را به اتاق امیرخان…
رمان شالوده عشق پارت ۳۳ 4.1 (24)2 سال پیش۱ دیدگاه کت امیرخان را گرفت. -خوش اومدی پسرم -ممنون… گندم چطوره؟ -چی بگم… همون شکلی. -برم یه سر بهش بزنم. -باشه میگم…
رمان شالوده عشق پارت ۳۲ 4.1 (21)2 سال پیش۲ دیدگاه -وقتی برای گندم عروسک میخریدم، میرفتی تو زیرزمین گریه میکردی. وقتی براش تخت جدید میگرفتیم، وقتی می فرستادیمش اردو، وقتی براش گوشی گرفتیم، همیشه حسادتاتو هممون…
رمان شالوده عشق پارت ۳۱ 4.1 (25)2 سال پیشبدون دیدگاه سریع چرخیدم. -آ..آذربانو من میخوام برم. میخوام به حرفتون گوش بدم و برای همیشه نحسیمو از روی سر شما و خانوادتون بردارم. اما.. اما این…
رمان شالوده عشق پارت ۳۰ 4 (26)2 سال پیشبدون دیدگاه بلند شدم و صورتم را با آب سرد شستم. نگرانی برای حال گندم اجازه نمیداد که بیشتر از این در اتاق بمانم. آرام…
رمان شالوده عشق پارت ۲۹ 4.4 (30)2 سال پیش۱ دیدگاه انزجار در لحنش موج میزد و هیچوقت تا این حد احساس تنهایی نکرده بودم. -میمونی تو خونه تو اتاق یعنی…درو قفل نمیکنم اما حق بیرون…
رمان شالوده عشق پارت ۲۸ 4.5 (26)2 سال پیش۳ دیدگاه زبان همه بند آمده و قطرههای عرق روی تیغهی کمرم سرسره بازی میکردند. -چی… چی داری م..میگی؟! -یعنی… یعنی چی که زنمه؟ تو……
رمان شالوده عشق پارت ۲۷ 4.4 (32)2 سال پیش۴ دیدگاه نفسم قطع شد و امیرخان ناباورانه نگاهم کرد. نگاهش پر از حرف بود. انگار برای انکار کردن التماسم میکرد! -میدونم گندم بخاطر اون…
رمان شالوده عشق پارت ۲۶ 4.4 (29)2 سال پیش۱ دیدگاه نیشخند زدم. -عصبانیه؟ هه…باید میموندی و رفتار تو بیمارستانشو میدیدی! ناراحت دستم را گرفت. -نمیدونم چرا اینجوری میکنه. رسماً میخواد بخاطر کار احمقانهی…
رمان شالوده عشق پارت ۲۵ 4.1 (26)2 سال پیش۱ دیدگاه نباید گریه میکردم! یعنی ارزشم تا همینجا بود؟ تا همینقدر؟! -من چیزی نمیدونم. یک قدم جلوتر آمد و دستش را زیر چانهام گذاشت. …
رمان شالوده عشق پارت ۲۴ 4.4 (30)2 سال پیش۱ دیدگاه اخم های دکتر درهم فرو رفته بود. -اولین قدم اینه که یه محیط آروم براش فراهم کنید. نباید استرس بگیره یا ناراحت بشه و اگر…