رمان شالوده عشق پارت ۳۲ 4.1 (21)

۲ دیدگاه
        -وقتی برای گندم عروسک می‌خریدم، می‌رفتی تو زیرزمین گریه می‌کردی. وقتی براش تخت جدید می‌گرفتیم، وقتی می فرستادیمش اردو، وقتی براش گوشی گرفتیم، همیشه حسادتاتو هممون…

رمان شالوده عشق پارت ۲۹ 4.4 (30)

۱ دیدگاه
        انزجار در لحنش موج می‌زد و هیچوقت تا این حد احساس تنهایی نکرده بودم.   -می‌مونی تو خونه تو اتاق یعنی…درو قفل نمی‌کنم اما حق بیرون…

رمان شالوده عشق پارت ۲۸ 4.5 (26)

۳ دیدگاه
          زبان همه بند آمده و قطره‌‌های عرق روی تیغه‌ی کمرم سرسره بازی می‌کردند.   -چی… چی داری م..می‌گی؟!   -یعنی… یعنی چی که زنمه؟ تو……

رمان شالوده عشق پارت ۲۷ 4.4 (32)

۴ دیدگاه
          نفسم قطع شد و امیرخان ناباورانه نگاهم کرد.   نگاهش پر از حرف بود. انگار برای انکار کردن التماسم می‌کرد!   -می‌دونم گندم بخاطر اون…

رمان شالوده عشق پارت ۲۶ 4.4 (29)

۱ دیدگاه
        نیشخند زدم.   -عصبانیه؟ هه…باید می‌موندی و رفتار تو بیمارستانشو می‌دیدی!   ناراحت دستم را گرفت.   -نمی‌دونم چرا اینجوری می‌کنه. رسماً می‌خواد بخاطر کار احمقانه‌ی…