رمان شالوده عشق پارت ۵۱ 4.3 (26)

۱ دیدگاه
        به یاد تمام حرف‌های این چند وقت اخیر افتادم. همه‌ی بارهایی که با عصبانیت درمورد گندم پرسید، درمورد اتفاقات‌ پرسید و من مثل یک احمق به…

رمان شالوده عشق پارت ۴۹ 4.5 (21)

۱ دیدگاه
      -هرچی شما بگی.   -جمال   یک مرد تقریباً میانسال از میان جمعیت بیرون آمد و کنار مریم‌ خانوم ایستاد.   -جانم؟   -شمیم، شمیم جمال سرآشپز…

رمان شالوده عشق پارت ۴۷ 4.2 (32)

۲ دیدگاه
          دکتر دستش را به حالت نوازش‌طور و دوستانه‌ روی بازوی امیرخان می‌کشید و او هم در سکوت نظاره‌گره‌ صمیمیت زن زیبا بود!   فریادهای‌ این…

رمان شالوده عشق پارت ۴۲ 4.4 (24)

۳ دیدگاه
        ابرویش بالا رفت و حیرت زده جلو آمد.   -چی شد الآن نفهمیدم! دختر فقیر اما مغرورمون برگشته؟ تو مثل این‌که جایگاهِتو اشتباهاتو یادت رفته؟ حواستو…