رمان شالوده عشق پارت ۵ 4.1 (21)2 سال پیش۲ دیدگاه نفسم را بیرون داده و بلند شدم. -شمیم؟ شمیم جونم؟ گندم در چوبی کلبه را نصفه و نیمه باز کرده و مثل یک…
رمان شالوده عشق پارت ۴ 4.2 (26)2 سال پیش۱ دیدگاه دستم مشت شد و چانه بالا گرفتم… -درسته که راحتتر اما من هیچ مشکلی باهاش ندارم! دستانش را در درهم غلاب کرد و ایستاد. زن…
رمان شالوده عشق پارت ۳ 4.4 (21)2 سال پیش۱ دیدگاه -سرویس یعنی چی گندم؟ چرا اِنقدر بیکلاس حرف میزنی؟ مردم از خداشونه راننده داشته باشن. راحت برن و بیان. اونوقت تو فقط بلدی ناشکری کنی. فقط…
رمان شالوده عشق پارت ۲ 3.7 (28)2 سال پیش۲ دیدگاه خیلی زود زخم گندم را بسته و تنش را روی برانکارد خواباندند. دنبالشان دویدم. هنوز از حیاط خانه بیرون نزده بودیم که سروکلهی آراسته خانوم،…
رمان شالوده عشق پارت ۱ 4.1 (41)2 سال پیش۱ دیدگاه روی کاشی های سرد حمام نشسته و سعی میکنم که تصویر مقابلم را هضم کنم…! با بغض تعجب و ترس دستم رو داخل وان میبَرم و…