رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۵

بدون دیدگاه
        چهره نریمان درهم شد. -چیکار کردی با خودت مرد…؟!     پاشا از درد صورتش در هم شد. آدم توضیح دادن نبود. -باید دوباره بخیه بزنی…!…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت۴

بدون دیدگاه
    نتوانستم طاقت بیاورم و عق زدم. خودم را به روشویی گوشه زیر زمین رسانده و دستانم را شستم… اما هرچه بیشتر می شستم، دستانم از خون پاک نمی…
رمان شیطان یاغی

رمان شیطان یاغی پارت ۳

بدون دیدگاه
      لبخند مهربانش میان لپ های گوشت الود و سرخش، دلم را برد… -الهی عاقبت بخیر بشی… الهی خوشبخت بشی دخترم…!!!     نمکین خندیدم و بعد با…