پارت دوازدهم کلید انداختم درو باز کردم ذهنم مشغول امین بود عسل نشسته بود بغل بابا بابا براش از خاطرات کودکیش میگف +سلام دختر بابا، چرا دیر رسیدی خونه -سلام…

پارت یازدهم امین *** چرا من باید رو این دختر ضعف داشته باشم اخه سرکوچه منتظر بودم بره داخل خونشون وقتی وارد خونه شد ماشین روشن کردم سمت خونه حرکت…

پارت دهم منتظر آژانس بودم ۱۰ دیقه پیش بهش زنگ زده بودم هنوز نیومده هوفف سرم تو گوشیم بود که یه ماشین کنارم وایستاد +جوووون خوشکله شبی چند جوابشو ندادم…

پارت نهم امیر : دوتا قهوه ساده بیار اتاق من و بعد رفتن تو اتاق هرچند که امروز آبدارچی امروز نیومده بود ولی وظیفه ی منم نبود به سرم زده…

پارت هشتم با بغضی که داشتم روی پله ها نشستم زدم زیر گریه دیگ نمیتونستم تحمل کنم اینهمه درد زجر مامان کجایی که دلم واست یه ذره شده دیگ خسته…

پارت هفتم پشت در اتاقی که توش منتظرم بود ایستادم دودل بودم که در بزنم یانه، بهم فرصت فکر کردن نداد و درو باز کرد منو داخل اتاق کشید درو…

پارت شیشم سمت ما اومد بدون اینکه نگاهی به من بندازه گفت +حواست کجاس پسر جون _مگه ماشینتون آسیب دیده که حواسمو جمع کنم +اگه آسیب میدید که باید جفت…

پارت پنجم باید هر جوری که شده بود پولو جور میکردم رسیدم خونه… انگشتر مامانو برداشتمو چهار ساعت بعدش رفتم طلا فروشی که ببینم چقدر میشه همینطور که داشت وزنش…

پارت چهارم امیر با خونسردی گفت حله ۱۰ ملیون باید به من بدی تا قرارداد باطل کنیم ۱۰ ملیون اخه از کجا جور میکردم از طرفیم اصلا دوست نداشتم داخل…

پارت چهارم امیر با خونسردی گفت حله ۱۰ ملیون باید به من بدی تا قرارداد باطل کنیم ۱۰ ملیون اخه از کجا جور میکردم از طرفیم اصلا دوست نداشتم داخل…

پارت سوم رفتم که در باز کنم فاطمه منو ک دید تعجب کرد انگار فهمیده بود که اتفاقی افتاده +معلوم هست تو کجایی چرا زیر چشات سیاه شده رنگت پریده…

پارت دوم ♥️   سرنوشت تلخ دریا🤍 پشت سر هم اشک هام روی صورتم میریخت اون کاره خودشو انجام میداد در یک ضربع همه چیز من نابود شد دخترانگیم …..…

به نام خدا پارت اول ♥️ اسم من دریاس مادرم تو یه تصادف فوت کردم و پدرمم هم فلج شد من با خواهرم و پدر فلجم زندگی میکنم با هزار…