سرنوشت تلخ دریا ♥️پارت نهم

3.3
(4)

پارت نهم

امیر : دوتا قهوه ساده بیار اتاق من
و بعد رفتن تو اتاق
هرچند که امروز آبدارچی امروز نیومده بود ولی وظیفه ی منم نبود
به سرم زده بود یچی بریزم تو قهوه امیر
ریسکش بالا بود
اگه قهوه هارو جابه جا میخوردن چی
بیخیال شدم
یکیم واسه خودم ریختم
گذاشتم رو میز از خودمو
اون دوتارو بردم اتاقش
در زدم
+بیا تو
قهوه هارو روی میز امیر گذاشتم و سمت در رفتم
خواستم برم که
+امین
اسمت چی بود ؟
-دریا
+چه اسم قشنگی داری
_مرسی
که صدای امیر به گوشم رسید
+همو میشناسید ؟
امین جواب داد :
+اره وقتی داشتم میومدم آشنا شدیم

_که اینطور
خب دریا خانم میتونی بری

بدون معطلی از اون اتاق بیرون اومدم
سمت میز اومدم
همینطور تو فکر بودم قهوه رو برداشتم یکم که خوردم انگار تا ماتحتم سووووخت
بطری آبو سر کشیدم آبم پرید تو گلوم
قوز بالا قوز
به سرفه کردن افتادم یه نفر میزد پشت کمرم که خوب شم
نگاهم بهش افتاد
امیر بود
خوب شدی؟
-ممنون بهتر شدم

+اتاق کناری منو بگو تمیز کنن قراره اتاق امین شه
رف سمت آسانسور
داشتم وسایلامو جمع میکردم که برم
در آسانسورباز شد رفت داخل نذاشت در بسته شه که من برم
منتظر بودم از آسانسور پیاده بشه که من برم اخه پله ها زیاد بودن منم عجله ای نداشتم
یکی دوتا نیس که کلی پله هس
هرچند دیر تر از امیر رسیدم ولی رو به روم بود
امیر
+با کی میری خونه
-همونکه جنابعالی امروز صب باهاش کل کل داشتن
درضمن به شما مربوط نیس جناب سرلک
این حرفم انگار عصبیش کرد
سرمو بالا اوردم نگاهم به صورت پرخشمس افتاد
که در آسانسور باز شد امین بود
متوجه خشم امیر شد اومد به سمتمون
خداحافظی کردم با هردوشون اومدم بیرون از شرکت
ادامه دارد🫀

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x