رمان پناهم باش پارت 18 4.3 (18)6 سال پیشبدون دیدگاه سرمو خم کردم و بوسه اى روى دستش که بهش سرم وصل بود، نشوندم و بعد سرم رو روى دستش گذاشتم واشک ریختم. با همه ى مردونگى ام اشک…
رمان آخرین سرو پارت 14 4.4 (7)6 سال پیشبدون دیدگاه دری در مقابلم گشوده شد ونوری از ورای آن چهار چوب رنگ باخته ی آهنی بر قلبم تابید دو کبوتر روی زمین ، درست وسط باغچه خلوت کرده بودند……
رمان آخرین سرو پارت 13 3.5 (2)6 سال پیشبدون دیدگاه “ماهی دارم میمیرم…دارم خفه میشم ! دلم برات تنگ شده! میخوام ببینمت…میخوام باهات حرف بزنم” همه تنم لرزید و قلبم لغزید و کف دستم افتاد. گیج ومنگ چند مرتبه…
رمان پناهم باش پارت 17 4.2 (24)6 سال پیش۱ دیدگاه روى تخت نشست و من براى بار دیگه رفتم و به مادر سر زدم. خوابیده بود! ملافه رو روش کشیدم و قصد برگشت داشتم که ترنم رو جلوى در…
رمان پناهم باش پارت 16 4.5 (25)6 سال پیش۲ دیدگاه انگار از این پیشروی من خوشش اومده بود طوری که نرم شده و چشمهاش رو بسته بود و لبخند محوی روی لبهاش نشسته بود و من احساس می کردم…
رمان آخرین سرو پارت 12 3.5 (4)6 سال پیشبدون دیدگاهچند شب بود که بابا حتی شبها هم خانه نمی آمد. دلیل نیامدنش راهم به حساب گرفتاری های اخیر وسر وسامان دادن به وضع نا به سامان حجره میگذاشت. دلیل…
رمان آخرین سرو پارت 11 3.6 (9)6 سال پیشبدون دیدگاه کسى محکم به در لگد و زد قبل از اینکه بتوانم حرکتی کنم پیرزن بار دیگر وارد اتاق شد. همان جا روی زمین نشسته بودم و دستهایم را از…
رمان پناهم باش پارت 15 4.4 (19)6 سال پیش۴ دیدگاه زودی از حمام بیرون اومدم و رو بروی اینه نشستم موهام رو سشوار کشیدم و بعد بلوز و شلواری رو که اوین برام انتخاب کرده بود به تن کردم.…
رمان پناهم باش پارت 14 4.5 (17)6 سال پیشبدون دیدگاه اون لحظه فکر می کردم ناراحتیم بخاطر معذب بودنمه! اما وقتی به اوین نگاه کردم متوجه شدم نه!هیچ چیز مثل لبخند غمگینش من رو از پا در نیاورده بود!…
رمان آخرین سرو پارت 10 2.8 (5)6 سال پیشبدون دیدگاه وبعد بدون اینکه منتظر بماند تا حرف بزنم در چشم هایم نگاه کرد وگفت: – خجالت نمیکشی دختر! گنده شدی خیر سرت داری میری خونه ی شوهر!! هنوزم وایمیسی…
رمان آخرین سرو پارت 9 3.4 (5)6 سال پیشبدون دیدگاهپس بدون درنگ شروع به تعریف کردم ماجرای پسر درختی وحرفهایش و تعقیب کردن ها وحضور مداومش را گفتم در آخر هم رو به آمنه کرده وگفتم: – ننه خودتم…
رمان پناهم باش پارت 13 4.1 (28)6 سال پیشبدون دیدگاه به سمت کمد رفتم. مانتوی جلو باز حریری رنگی رنگی برداشتم و یک نگاه چرخوندم و از توی شال و روسری ها یک شال مشابه مانتو رو برداشتم و…
رمان پناهم باش پارت 12 4.5 (19)6 سال پیشبدون دیدگاه از نگاه اون جوون روی رویسا اصلا خوشم نیومد. از اینکه بی محابا رویسا رو در آغوش کشیده بود عصبی شدم و سعی کردم با کشیدن نفس عمیق خونسردی…
رمان آخرین سرو پارت 8 3.3 (6)6 سال پیش۱ دیدگاهدودستی جلوی دهانم را محکم گرفتم تا مبادا بغضم بترکد ! مبادا کاری از من سر بزند که بابا بفهمد من او را دیدم! مبادا غرورش زخمی شود!… مبادا…. همانطور…
رمان پناهم باش پارت 11 4.4 (26)6 سال پیشبدون دیدگاه پشت در ایستادم که مطمئن شدم در رو قفل بزنه و بعدش بسمت اتاق کارم رفتم. هنوز وارد اتاق کار نشده بودم درو نبسته بودم که حس کردم یکی…