رمان رخنه پارت۲۸3 سال پیشبدون دیدگاهبا فشار نفسم رو بیرون دادم و جیغ خفه ای کشیدم. – لاقل به حرمت اون دختری که اون بیرون داره به امید ادامه زندگیش با تو، خوشحالی میکنه، تمومش…
رمان نیمه گمشده پارت 453 سال پیش۶ دیدگاه🥂فلور🥂 تو خودم جمع شدم ، چند وخته اینجام؟ یه ماه؟ کمتر؟ یا بیشتر ..! نمیدونم… در باز شد و نور تابید تو صورتم ، دستمو جلوی چشمام گذاشتم با…
رمان مادمازل پارت ۱۱3 سال پیش۱ دیدگاهمن فهمیده بودم دوست داشتن به مدتش نیست!گاهی ما تو یه نگاه یا حتی تو چندساعت، عاشق و دلباخته ی کسی میشیم که شدت و میزانش با چندسال برابری میکنه!…
رمان نیمه گمشده پارت 443 سال پیش#گذشته 🙃 کیان 🙃 پرتش کردم کنار سارا … هر دوشون خواب بودن ؛ محلول خواب آوری که اسپری کرده بودم توو فضای ماشین ، مث اینکه خوب تاثیرشو گذاشته…
رمان رخنه پارت۲۷3 سال پیش۱ دیدگاهسرم رو به بالشت تقریبا فشار داد. – من اراده کنم بهترین سرویس های خواب رو واسه بچهم می سازن، اون وقت می خوای پاشی بری اونجا؟ لازم نکرده …بگیر…
رمان سرمست پارت ۲۵3 سال پیشبدون دیدگاهاین التماس ها برای مرد ها گاهی نه تنها جنبه اصلی رو ایفا نمی کرد بلکه در اکثر اوقت کسایی مثل ماهد رو بیشتر تحریک می کرد تا با اشتیاق…
رمان نیمه گمشده پارت 433 سال پیشهوفی کشیدم و با کمی مکث ، سوار ماشین شدم … همینکه سوار شدم بوی عطری که توو فضای ماشین می پیچید رو حس کردم … ماشینو روشن کرد ،…
رمان مادمازل پارت ۱۰3 سال پیش۱ دیدگاهچیزی نگفتم وتا ده دقیقه بعدش حتی منتظر بودم رو کنه سمتم و با لبخند بگه شوخی کرده و از دلم دربیاره اما این اتفاق اصلا نیفتاد.خیلی برج زهرمار تشریف…
رمان ورطه دل پارت ۲۷3 سال پیش۶ دیدگاهماشین را پارک می کند تله کابین رامسر کمی به آن طرف تر خیره می شوم از ماشین شاسی بلندی اول آریان سپس حورا ،حلما و پسرشان پیاده می شودند…
رمان رخنه پارت ۲۶3 سال پیشبدون دیدگاهصدای موزیک توی بیرون اوج گرفت و قشنگ مشخص بود براشون مهم نیست داماد کجاست. البته که کسی حق نداشت حتی از امیر چنین سوالی بپرسه. با همون آهنگی…
رمان سرمست پارت ۲۴3 سال پیشبدون دیدگاهدقیق نگاهم کرد. – من ترتیبشو میدم! آیدا رو میتونی تا پس فردا مرخصش کنی، تجهیزات نمیخواد فقط یه دستگاه تنفس کافیه. می خواست همچین کاری بکنه واقعا؟ باید چیه…
رمان نیمه گمشده پارت 423 سال پیشــ ت..تو .. بابای اونی؟ اوهومی گفتم که بازم زد زیر گریه مرده شورتو ببرن ، همش گریه گریه گریه مخم رفت! دستشو گرفتم و دنبال خودم بردمش تو ماشین…
رمان مادمازل پارت ۹3 سال پیش۲ دیدگاهدختری با کتونی های قرمز، کوله پشتی آبی باخال های سفید و موهای لختی که بازیچه دستهای باد شده بودن کی میتونست باشه جز نیکو…!؟ تکیه داده بود به تیر…
رمان نیمه گمشده پارت 413 سال پیش۱ دیدگاه🤟🏿آرتا🤟🏿 گوشیمو برداشتم و اینترنتمو روشن کردم چهار تا پیام داشتم تو واتساپ که یکیشون مالِ فلور اون یکی ارکا و اون یی سارا و آخری … آخری مالِ بابا…
رمان نیمه گمشده پارت 403 سال پیشبعد از یکم جر و بحث ، مامان بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد … . با پیچیدن بوق ممتد توو گوشم ، پوزخند تلخی زدم و گوشیو پایین گرفتم…