رمان نیمه گمشده پارت 43

4.2
(5)

هوفی کشیدم و با کمی مکث ، سوار ماشین شدم …
همینکه سوار شدم بوی عطری که توو فضای ماشین می پیچید رو حس کردم …
ماشینو روشن کرد ، ناخودآگاه نفس عمیقی کشیدم …
چه عطر خوش بویی بود ! …
بی حواس خمیازه ای کشیدم که کیان با زدن یه پوزخند ، سرد گفت :

_ چیه!؟ …
نکنه خوابت میاد؟! …

تکونی به خودم دادم و درست سرجام نشستم :

+ ها؟! …
نه بابا ، چه خوابی ! … .

شونه ای بالا انداخت و خیره به رو به رو ، معمولی گفت :

_ به هر حال ، اگه دلت میخواد بخواب..
به مقصد که رسیدیم بیدارت میکنم … .

زبونی رو لبام کشیدم و دودل نگاش کردم..
مطمعن به نظر میرسید ، نفسمو محکم بیرون فرستادم و با کمی مکث..
صندلی رو خوابوندم ، به دیقه نرسید که خوابم برد..:)!

🌱🍁 آرتا 🍁🌱

بیحال ولو شد رو کاناپه ، پوزخندی به حال و روزش زدم..
به طرف آشپزخونه حرکت کردم و پارچ آبو از رو اپن ور داشتم ؛ همونطور که یه لیوان آب براش میریختم ، با سردی و حقارت لب زدم :

+ یعنی به نظرت اون ، اینقدر ارزش داره که بخاطرش به این حال و روز خودتو انداختی؟! … .

از آشپزخونه بیرون زدم و به سمتش قدم برداشتم..
بالاسرش وایسادم و لیوان آب رو به طرفش گرفتم ؛ آهی کشید و همونطور که لیوانو ازم میگرفت ، محزون لب زد :

_ داره ، ارزش داره …
ارزش اون از این چیزا هم بیشتره آرتا..

بعد از پایان حرفش ، لیوان آبو یه نفس سر کشید …
سری به نشونه ی افسوس براش تکون دادم و همونطور که گره کرواتمو شل میکردم ، لب زدم :

+ پسره ی احمق …

یه دفعه از کوره در رفت ، از جاش بلند شد و لیوانو پرت کرد طرف دیوار که هزار تیکه شد …
برگشت طرفم و با خشم ، فریاد کشید :

_ آره تو خوبی ، تو خوبی که اونهمه عشق و علاقه ی سارا رو ندیدی …
تو خوبی که هر شب با یکی میخوابی..
همه رو بد میدونی جز خودتو !.
ولی … ولی میدونی چیه آرتا؟! …
تو لاشی تر از همه ی ماهایی..
تو ؛ تو نفرت انگیزی ، یه آدم رو مخ بی اعصاب..
اگه توعی وجود نداشت هیچوقت رابطه ی منو فلور بهَم نمیریخت …
اگه تو نمی بودی هیچکدومه این اتفاقا نمی افتاد ! …
ازت بدم میاد ، متنفرم ازتتت .‌.. .

دهن باز موندمو بستم و با زدن یه پوزخند ، تلخ و ضعیف لب زدم :

+ به قول مهراب :
” همه به ما زدن ، تو هم ما رو بگا ”
عیب نداره ، اصلا عیب نداره داداش..
هرچی میخوای بگو ، خودتو خالی کن ولی..
ولی فکر نکن من فراموش میکنم ، یادم میمونه …
تمومه این حرفا و حرکاتتو …
یادم میمونه!..

برعکس من ، با عصبانیت داد زد :

_ بدرک ، یادت بمونه …
اصلا واسم مهم نی ، الان تنها کسی ک برام اهمیت داره میدونی کیه؟! … .

ساکت و صامت بهش زل زدم که فاصلمونو با چند گام بزرگ پر کرد و با گرفتن یقم ، توو صورتم فریاد کشید :

_ فلووووره … ‌.

دستاشو از یقم جدا کردم ، هلش دادم به عقب وعصبی لب زدم :

+ بسه آرکا ، بسه …
هی هیچی نمیگم ، شورشو در آوردی دیگه..
کس ننه ی همشون ، هم فلور هم سارا …
تو ک اینقد زن ذلیل نبودی ، بدبخت …
به خودت بیااا… .

نشست رو زمین و شروع کرد به اشک ریختن..
پوزخندی زدم و تلخ گفتم :

+ واقعا برات متاسفم ، واقعا..

منتظر حرفی ع جانبش نموندم و خونه رو ترک کردم..

💕💛💕💛💕💛💕💛💕💛💕💛💕

رفتم رو صحنه و بدون هیچ انگیزه ای ، شروع کردم به خوندن :

+ میچکه قطره های بارون ، رو صورتم..
آروم … .
این نبود قانونمون !.
از تو یه یادگاری جاموند ، توو قلبم که..
جات بود ! …
منو داغون بدون …
میموندی دستمو رد نمیکردی ، وسایلتو..
الکی جم نمیکردی!..
منو سرد نمیکردی ، گل من ! …
زدی ریشمو کندی..:))
دارم از دردت میپیچم ب خودم ، دارن از قلبت..
بیرونم میکنن!.:)
این فکرا دیوونم میکنن ، خودم حواسمو پرت میکنم!..
دارم از دردت..
میپیچم ب خودم ! …
دارن از قلبت..
بیرونم میکنن ! …
این فکرا دیوونم میکنن ، خودم حواسمو پرت میکنم:)..

همه ی طرفدارا گوشیاشونو در آوردن و مشغول فیلمبرداری شدن..
برقا خاموش شده بود و فقط چن تا نور ظریف رو من و جایی که ایستاده بودم ، میچرخید … .
آب دهنمو قورت دادم و ادامه دادم :

+ رفتارات نمیره توو دلم ، نیستی طُ..
همیشه توو لکم !.
من باهات ب هر دری زدم ، بیخیاااال..
بزا هیچیو نگم!..:)
مث من کی قلبش رو داد؟! …
خوب یا بد؛فرقش کجاااس!…:)؟
اینکه من یا” طُ ” چرا ، راهمون از هم جدااس..
دارم از دردت میپیچم ب خودم ، دارن از قلبت ‌…
بیرونم میکنن!..
این فکرا دیوونم میکنن؛خودم حواسمو پرت میکنم..:)!
دارم از دردت میپیچم ب خودم..
دارن از قلب بیرونم میکنن..
این فکرا دیوونم میکنن ، خودم حواسمو..

پرت میکنم …

نفسی کشیدم و چشامو بستم..
با تغییر دادن صدام ، بم و محکم لب زدم :

+ گل من ! …
هیچوقت یادم نمیره …
اولین باری که دیدمت ، بارون میومد … .
همه با نگاه به آسمون از بارون فرار میکردن..
من با نگاه به مژه هات ؛ از قطره های بارون آسمون چشات ، داغون میشدم!..
کاش دوباره بارون بیاد ، اشک توو چشام..
حرف توو صدام ، دوباره یادت بیفتم!..:(

نفسمو محکم بیرون فرستادم و هماهنگ با شنونده ها ، لب تر کردم :

+ دارم از دردت میپیچم ب خودم..
دارن از قلبت بیرونم میکنن..
این فکرا دیوونم میکنن!..
خودم حواسمو ، پرت میکنم …
دارم از دردت میپیچم ب خودم !.
دارن از قلبت بیرونم میکنن …
این فکرا دیوونم میکنن ، خودم حواسمو..
پرت میکنم..:)!

آه نامحسوسی کشیدم و برای حرف آخر ، گفتم :

+ من هنو منتظرتمااا … .

🥂💔 چند هفته بعد 💔🥂

☕🖤آرکا🖤☕

بی حوصله مشغول زیر و رو کردن عکسامون بودم ، فلور..
فلور کجایی تو دختر؟! …
کجایی عشقم؟! …
کجایی بیای ببینی بی تو چی به حال و روزم اومده‌..
فلور عاشقتم ، برگرد..
تورو ب ولله ، ب جون من..
بیا ، دوباره بیا…
چند هفته پیش آرتا کنسرت داشت ، نرفتم..
به خدا حالم بده ، فلور حالم بده … .
آه غلیظی کشیدم و مشروب توو دستمو یه نفس سر کشیدم..
حین اشک ریختنم ؛ با گریه شروع کردم به خوندن اون آهنگی که مخصوص خود فلور ، دیروز خونده بودم.. :

+ کنایه هااات..
تو گوشه هَممم پر از صدای باد (صدای باد)
صدای پااات ، توو خونه هست …
خسته از گلایه هااات ! …
سرگردونم ، توو فکر اینم که چجوری میتونم ” طُ ” رو دوباره برگردونم..):
سرگردونم ، بیا منم با خودت ببر …
بیا دوباره ، برگرد خونم ( برگرد خونم )

اشکام رو گونه هام روون شده بودن ؛ با بغض و گلایه خیره به قاب عکسش که رو دیوار بود ،  داد زدم :

+ دوباره برگرد 🙇‍♂️🚶🏿‍♂️…
بی ” طُ ” نمیشه ، روزا رو سر کرد !. 😪🙌
بیا؛دوباره برگرد ! …👀😓
آخه نبودت ، چشمامو تر کرد..🤧🖤

سر خوردم رو زمین ، در همون حین بیحال..
با صدای ضعیفم ، ادامه دادم :

+ دوباره برگرد..🥂💔
توعی دلیل و مرحم هر درد !.🙂💛
دوباره برگرد … 🙇‍♂️🍃
دیگه خستم از …🚶🏿‍♂️🌱

قرصای توو دستم و پرت کردم یه طرف و خسته لب زدم :

+ قرصای سر درد ! … 💉💊

نفس عمیقی کشیدم ، چشامو بستم و سرمو به دیوار تکیه دادم :

+ منم و یه دنیا..دلشوره🌊😏
میکرد ، موهاشو هی شونه ! ..🙆‍♂️🖇
نمیدونم چطو دلش میومد ، عهد بینمونو بشکونه!..:)😅💔
زیر بارون شال ، دور گردنم..🕸🎽
خاطراتش..✨😪
دوره کردنم !.🙂🚶🏿‍♂️
تنها تا صب قدم میزنم و صد بار ب فکر توبه کردنم..😅🚀
یا …

نگاهمو به شومینه ی روشن کنارم دوختم و با زدن یه پوزخند تلخ ، ادامه دادم :

+ کنار شومینه🔥🖕🏿
نگام ب دوربینه!..🙂📸
فیلم و عکسامونو …

نگاهمو به بک گراند صفحه ی موبایلم دوختم..
عکسش ب بک گراندمم رسیده بود !.
آه ارومی کشیدم و لب تر کردم :

+ نگا میکنم ، میگم : “کِی این شبایه شوم میره؟! …”⛼🤔
تو هم..تنا توو بالکن !.🌙⭐
بخند ب گریه هام؛حال کن..:))😅🖐
بی تفاوت نه حرفی بزن..🤐🔇
نه نگا توویه چشمام کن ! …👀🚫

مشتی ب دیوار کوبیدم و فریاد کشیدم :

+ دوباره برگرد !.⚠️⁉️
بی ” طُ ” نمیشه؛روزا رو سر کرد …🛌🚫
بیا ، دوباره برگرد..💆‍♂️🖤
آخه نبودت ، چشمامو تر کرد ! …😖💔
دوباره برگرد..😶🤒
توعی دلیل و مرحم هر درد …👨‍🎤🙆‍♂️
دوباره برگرد !.🔒🖤
دیگه خستم از …

با کمی مکث ، نفسی گرفتم و داد کشیدم :

+ قرصای سر درد..✨🥂

فلور 💔
آرکا💔

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها