رمان خانم معلم پارت 130

۳ دیدگاه
        شهوت کل وجودم رو گرفته بود،انگار چیزی جز آروم کردن خودم نمیدیدم. نفس های تند و کشدارم از بالا و پایین شدن هورمون های مردونه بود…

رمان خانم معلم پارت 129

۲ دیدگاه
          حسن لنگ لنگان به همراه بقیه رفتن سر کارهاشون و وقتی دور و برمون خلوت شد همون طورکه یقه ش رو گرفته بودم به طرف…

رمان خانم معلم پارت 128

۲ دیدگاه
      به کُری خوندنش توجه نکردم چون معلوم بود اگه رو بدم آستر زیادی میخواست.   با تاسف سری تکون دادم و سوار ماشین شدم: -امشب خیلی مراقب…

رمان خانم معلم پارت 127

۱ دیدگاه
    دلارا آماده ی رفتن بود. تمام نگهبان ها رو فرستادم برای نگهبانی و خونه هم توی سکوت فرو رفته بود. لادن توی ماشین انتظار می‌کشید و استرس داشت.…

رمان خانم معلم پارت 126

۱ دیدگاه
  بچه ها که وارد حوزه امتحانی شدن باربد عینکش رو روی چشماش گذاشت و رو به من و دخترش گفت: -دخترا پایه اید بستنی بزنیم تو رگ؟ کژال دستم…

رمان خانم معلم پارت 125

۱ دیدگاه
  توی شرایط بدی گیر کرده بودم. رودربایستی و خجالت نمیذاشت رک حرف بزنم.   کژال به چادرم چنگ انداخت و در حالیکه بالا و پایین میپرید و با همون…

رمان خانم معلم پارت 124

۴ دیدگاه
  خ     اون روز ، روز خسته کننده ای بود. شلوغ و پرکار. طوری که سرگیجه گرفته بودم. البته که راضی بودم،سرم که شلوغ میشد دیگه به چیزی…

رمان خانم معلم پارت 123

بدون دیدگاه
    بدون کلمه ای حرف. بدون اینکه به عقب برگردم تا مبادا دست و دلم بلرزه راه افتادم. خسته بودم. قلبم کند میزد. حال خوبی نداشتم. زن رو با…

رمان خانم معلم پارت 122

۳ دیدگاه
        پاهام شل شده بود و توان سر پا موندن رو نداشتم. انگار با هر قدمی که برمی‌داشت و ازم دور میشد خشکی گلو و سوزش چشمام…

رمان خانم معلم پارت 121

۳ دیدگاه
    #فصل_۵   حرفای مریم رو باور نداشتم. اگه خاطرم رو میخواست چرا زد؟ چرا بچمو کشت؟ چرا بیشتر دنبالم نگشت؟ بعد منطقم روی سر قلب زبون نفهمم جیغ…

رمان خانم معلم پارت 120

۱ دیدگاه
خانوم معلم:         جلوی چشمام داشت با زنش می‌رقصید. با زنی که با ناز براش دلبری میکرد. آرزوی دلبری کردن براش مونده بود روی دلم.   ولی…

رمان خانم معلم پارت 119

۳ دیدگاه
                تصمیمم رو گرفتم. بچه رو محکم تر به خودم چسبوندم و عقب گرد کردم.   پاهام میلرزید وقتی پشت سر خدمه به…

رمان خانم معلم پارت118

۱ دیدگاه
  خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۴۹۱ #فصل_۵   دلم بی قراری میکرد و کاش میشد بهش بگم آره ،اومدم که بمونم. کاش میشد واسه خودم شی، برای همه ی عمر. حالا…

رمان خانم معلم پارت117

۱ دیدگاه
  #پارت_۴۸۷ #فصل_۵       حس بدبختی میکردم. تنها و غریب افتاده بودم توی یه روستای دور افتاده و کسی رو نداشتم. دلم از زور غصه  داشت میترکید.  …

رمان خانم معلم پارت116

۳ دیدگاه
  خانوم معلم: #فصل_۵           از وقتی به اون روستا اومدم کدخدا به من لطف زیادی کرده بود.مرد خوبی هم به نظر میرسید. انگار پسرش هم…