رمان خانم معلم پارت 1305 ماه پیش۳ دیدگاه شهوت کل وجودم رو گرفته بود،انگار چیزی جز آروم کردن خودم نمیدیدم. نفس های تند و کشدارم از بالا و پایین شدن هورمون های مردونه بود…
رمان خانم معلم پارت 1295 ماه پیش۲ دیدگاه حسن لنگ لنگان به همراه بقیه رفتن سر کارهاشون و وقتی دور و برمون خلوت شد همون طورکه یقه ش رو گرفته بودم به طرف…
رمان خانم معلم پارت 1285 ماه پیش۲ دیدگاه به کُری خوندنش توجه نکردم چون معلوم بود اگه رو بدم آستر زیادی میخواست. با تاسف سری تکون دادم و سوار ماشین شدم: -امشب خیلی مراقب…
رمان خانم معلم پارت 1275 ماه پیش۱ دیدگاه دلارا آماده ی رفتن بود. تمام نگهبان ها رو فرستادم برای نگهبانی و خونه هم توی سکوت فرو رفته بود. لادن توی ماشین انتظار میکشید و استرس داشت.…
رمان خانم معلم پارت 1265 ماه پیش۱ دیدگاه بچه ها که وارد حوزه امتحانی شدن باربد عینکش رو روی چشماش گذاشت و رو به من و دخترش گفت: -دخترا پایه اید بستنی بزنیم تو رگ؟ کژال دستم…
رمان خانم معلم پارت 1255 ماه پیش۱ دیدگاه توی شرایط بدی گیر کرده بودم. رودربایستی و خجالت نمیذاشت رک حرف بزنم. کژال به چادرم چنگ انداخت و در حالیکه بالا و پایین میپرید و با همون…
رمان خانم معلم پارت 1246 ماه پیش۴ دیدگاه خ اون روز ، روز خسته کننده ای بود. شلوغ و پرکار. طوری که سرگیجه گرفته بودم. البته که راضی بودم،سرم که شلوغ میشد دیگه به چیزی…
رمان خانم معلم پارت 1236 ماه پیشبدون دیدگاه بدون کلمه ای حرف. بدون اینکه به عقب برگردم تا مبادا دست و دلم بلرزه راه افتادم. خسته بودم. قلبم کند میزد. حال خوبی نداشتم. زن رو با…
رمان خانم معلم پارت 1226 ماه پیش۳ دیدگاه پاهام شل شده بود و توان سر پا موندن رو نداشتم. انگار با هر قدمی که برمیداشت و ازم دور میشد خشکی گلو و سوزش چشمام…
رمان خانم معلم پارت 1216 ماه پیش۳ دیدگاه #فصل_۵ حرفای مریم رو باور نداشتم. اگه خاطرم رو میخواست چرا زد؟ چرا بچمو کشت؟ چرا بیشتر دنبالم نگشت؟ بعد منطقم روی سر قلب زبون نفهمم جیغ…
رمان خانم معلم پارت 1206 ماه پیش۱ دیدگاهخانوم معلم: جلوی چشمام داشت با زنش میرقصید. با زنی که با ناز براش دلبری میکرد. آرزوی دلبری کردن براش مونده بود روی دلم. ولی…
رمان خانم معلم پارت 1196 ماه پیش۳ دیدگاه تصمیمم رو گرفتم. بچه رو محکم تر به خودم چسبوندم و عقب گرد کردم. پاهام میلرزید وقتی پشت سر خدمه به…
رمان خانم معلم پارت1186 ماه پیش۱ دیدگاه خانوم معلم: #خانوم_معلم #پارت_۴۹۱ #فصل_۵ دلم بی قراری میکرد و کاش میشد بهش بگم آره ،اومدم که بمونم. کاش میشد واسه خودم شی، برای همه ی عمر. حالا…
رمان خانم معلم پارت1177 ماه پیش۱ دیدگاه #پارت_۴۸۷ #فصل_۵ حس بدبختی میکردم. تنها و غریب افتاده بودم توی یه روستای دور افتاده و کسی رو نداشتم. دلم از زور غصه داشت میترکید. …
رمان خانم معلم پارت1167 ماه پیش۳ دیدگاه خانوم معلم: #فصل_۵ از وقتی به اون روستا اومدم کدخدا به من لطف زیادی کرده بود.مرد خوبی هم به نظر میرسید. انگار پسرش هم…