رمان شیطان یاغی پارت ۸۰ 4.6 (63)7 ماه پیش۱ دیدگاه افسون از اینکه به جواب نرسیده بود، حرص داشت. دست روی دست مرد گذاشت تا گره دستانش را باز کند اما حریف نشد… -من…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۹ 4.5 (82)7 ماه پیش۱ دیدگاه واقعا نمی خواستم بی احترامی کنم یا تربیت خودم را زیر سوال ببرم اما از دست پاشا دوست داشتم سر به دیوار بکوبم… -من نخواستم…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۸ 4.2 (86)7 ماه پیش۲ دیدگاه افسون نگاهم از صورت رنگ پریده عمه ملی جدا نمی شد. همان لحظه ای که او را بدون چادری که هیچ وقت زمین نمی گذاشت با ان…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۷ 4.4 (79)7 ماه پیش۱ دیدگاه چشم بست. دوست داشت در همان دم نفس بابک را بگیرد. با حرص دستش را مشت و چشم باز کرد. افسون خوش حال از…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۶ 4.4 (75)7 ماه پیش۳ دیدگاه افسون با نگاهی به اطراف وارد سالن شد. جرات بیرون رفتن نداشت چون از ان سگ هیولا می ترسید. از امیر پاشا هم خجالت می…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۵ 4.5 (64)7 ماه پیش۱ دیدگاه قلبش آنقدر تند میزد که خودش هم مانده بود چه کند. نه روی ان را داشت که پایین برود نه می خواست به ان مردی…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۴ 4.3 (86)7 ماه پیش۱ دیدگاه افسون سرش را بیشتر داخل سینه مرد فرو برد. خجالت می کشید. روی آنکه نگاه مردی کند که چند دقیقه پیش داشت لب هایش را از…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۳ 4.4 (108)8 ماه پیش۱ دیدگاه وجود داغ و پر حرارتش را به داخل کشاند و در را هم پشت سرش بست. زنش بود دیگر…! کاش می توانست همین الان روی همین…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۲ 4.4 (79)8 ماه پیش۱ دیدگاه گوشه لبش کج شد و نگاهش جور عجیبی بهم خیره بود. -اما اون جوری که تو هر بار با ترس به خونریزی می افتادی، فکر کردم شاید…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۱ 4.4 (90)8 ماه پیش۳ دیدگاه پاشا درب سمت راننده را باز کرد و رو به بابک گفت: فعلا سر اون دیوث رو زیر آب کن تا بعد دفتر اون دوتا جلبک رو…
رمان شیطان یاغی پارت ۷۰ 4.4 (74)8 ماه پیش۱ دیدگاه افسون اخم کرد. هیچ از این بوسه تای کوتاهی که دلش را به تب و تب می انداخت را دوست نداشت… -این ازدواج واقعی نیست و رابطه…
رمان شیطان یاغی پارت ۶۹ 4.5 (74)8 ماه پیش۱ دیدگاه چشمان دخترک درشت شد. این مرد چرا حیا نداشت…؟! گونه هایش از خجالت رنگ گرفت و دل پاشا برایش رفت… چشم پابین انداخت… -خب… خب……
رمان شیطان یاغی پارت ۶۸ 4.4 (76)8 ماه پیش۱ دیدگاه -افسون همینجا میمونه خانوم احتشام نمیتونم اجازه بدم بازم همچین اتفاقی بیفته…! عمه ملی ناراحت و با دلی خون نفسش را سخت بیرون داد.…
رمان شیطان یاغی پارت ۶۷ 4.3 (65)8 ماه پیش۱ دیدگاه بابک هراسان وارد شد و با دیدن صحنه مقابلش اخم هایش درهم شد. اما با دیدن چشمان بسته افسون و بی حرکتی و خونی که از…
رمان شیطان یاغی پارت ۶۶ 4.5 (95)8 ماه پیشبدون دیدگاهراوی درد توی سرش پیچید و همزمان جیغش هوا رفت که سعید دست روی دهانش گذاشت… – خفه شو دختره هرزه… خفه شو…! افسون تقلا کرد تا از دست سعید…