رمان جادوی سیاه پارت 343 سال پیش۲۰ دیدگاه&& سارا && ناباور لب زدم : + داری شوخی میکنی دیگه … . جدی سری به نشوکه ی نه تکون داد و لب زد : _ نه ، تمامه…
رمان جادوی سیاه پارت 333 سال پیش۲۰ دیدگاه&& کلارا && آروم چشمامو باز کردم … همه جای بدنم درد میکرد ، بهشتم میسوخت … اوفی گفتم و دستمو به سرم گرفتم … بی حواس به اطرافم نگاهی…
رمان شاهزاده قلبم پارت 353 سال پیش۳ دیدگاهدستشو گرفتم تو دستم و آروم بوسیدمش هیشکی برام مهمتر و عزیز تر از آرسام نبود از رو تاسف سری تکون داد و دستمو بوسید لبخند ریزی زدمو ادامه ی…
پاییزه خزون پارت ۲۶3 سال پیشبدون دیدگاه پاییزه خزون با اراز وارد اتاق دکتر شدیم دکتر یه مرد سی و دو سه ساله کروات زده بود فک نمیکردم دکتر اینقدر خوشتیپم داشته باشیم . اول…
رمان جادوی سیاه پارت 323 سال پیش۱۴ دیدگاه&& توماس && ایلیاد و افشین به طرفم پا تند کردم … ابرویی بالا انداختم ، قرار ملاقات با هم نداشتیم … پس چرا اومده بودن؟! … . پوکی از…
رمان عشق خلافکار پارت 393 سال پیش۱۱ دیدگاهمسیر با حرف های من و آدرین که گاهی درمورد کاری بود که میخواستم انجام بدم گاهی در مورد دانشگاه و گاهی هم به شوخی و خنده بود گذشت و…
رمان جادوی سیاه پارت 313 سال پیش۴۷ دیدگاه* * * * درسمت منو باز کرد ، دستشو گذاشت روی در … بهم خیره شد و لب زد : _ پیاده شو … سرمو محکم به طرفین تکون…
رمان شاهزاده قلبم پارت 343 سال پیش۴ دیدگاه♡✓دلوین✓♡ صب شده بود و آرسامو کنارم نمیدیدگ دیروز حالم خیلی بد شده بود نمیتونستم چشامو باز کنم یه جورایی بیهوش بودم … از رو تخت بلند شدمو رفتم جلو…
رمان جادوی سیاه پارت 303 سال پیش۳۳ دیدگاه&& توماس && با دستایی مشت شده به کلبه ی سوخته ی رو به روم خیره شدم … لبامو محکم رو هم فشار دادم که یکی از نگهبانا با ترس…
پاییزه خزون پارت ۲۵3 سال پیش۳ دیدگاه پاییزه خزون با صدای گوشیم توجه بقیه بهم جلب شد ولی من خونسرد گوشیمو از تو کیفم دراوردمو به سمت کفشام رفتمو بایه ببخشید از جمع فاصله گرفتم…
پاییزه خزون پارت ۲۴3 سال پیش۱ دیدگاه پاییزه خزون گوشیو قطع کردم ،آبجی سمیراهم زنگ زد بهم کلی باهام حرف زد،میخواست پاشه بیاد درمانگاه که بهش گفتم نمیخواد بیاد و گفت بعد از خونه مادرشوهرش…
رمان جادوی سیاه پارت 293 سال پیش۱۷ دیدگاه* * * * اب دهنمو قورت دادم و نگاهی به اطراف انداختم … همه جا تاریک بود ، ساعت حدود دور و ورای دوعه شب بود … وقتی مطمعن…
رمان جادوی سیاه پارت 283 سال پیش۱۰ دیدگاه* * * * با نفس نفس پشت درخت پناه گرفتم … یکم سرمو کج کردم و نگاهی انداختم ، داشتن با هم حرف میزدن … به درخت تکیه دادم…
رمان شاهزاده قلبم پارت 333 سال پیش۵ دیدگاه+آرسااام آرسااام..! ای بابا بیدار شو دیگه خواب به خواب نرفتی که! غلتی زد و ساعدشو گذاشت رو چشماش خیلی بی حوصله و خوابالو با صدای دورگش گفت: ــ دلوین…
رمان شاهزاده قلبم پارت 323 سال پیش۷ دیدگاهدلوینمممم🥺🍃 + استاد کاترینو میشناسی بهت زده و متعجب پرسید ــ چ..چطور مگه؟! نفسمو کلافه بیرون فرستادم +خودتو به اون راه نزن میدونم نامزد اهورا بوده … فقد میخواستم از…