رمان همسر دوم پارت آخر6 سال پیش۱۳ دیدگاه با شیطنت میگه -خب ؟ مگه خلاف شرع کردم؟ سرخ میشم از خجالت و میگم -خب.. خجالت میکشم از اینکه صورتمو زیر دستام مخفی کردم و سرخ شدم…
رمان همسر دوم پارت 166 سال پیش۱ دیدگاه نگاهم میره به سمتی که اشاره کرده … یه سبد گل لیلیوم سفید باروبان زرد واسم آورده … فوق العاده گلش زیباست..باز هم قلبم داره تند میزنه..حالا حتی…
رمان همسر دوم پارت 156 سال پیشبدون دیدگاه راوی: دخترک میره به گذشته ها … رها کوچولو 6ساله ، سیلی خورده…اون دندون لق که صبح به مامان نشونش داده بود حالا میون یه عالمه خون تو…
رمان همسر دوم پارت 146 سال پیش۳ دیدگاه کف دستمو میزنم به شیشه و صورتمو از شیشه جدا میکنم و نگاهمو به نگاهش میدوزم و سوالی که ذهنمو درگیرکرده میپرسم -تو هم فکر میکنی مژده به رابطه…
رمان همسر دوم پارت 136 سال پیشبدون دیدگاه گیج نگاهم میکنه و گیج تر می پرسه -چی؟ اون مرد معلمت بوده؟ مضطرب نگاهش میکنه … محض برطرف شدن سوءتفاهمی که لحظاتی پیش برای حرص دادنش عمدا…
رمان همسر دوم پارت 126 سال پیش۲ دیدگاه وارد حمام میشم و دوش آب گرمو وا میکنم…. حالا حتی شیشه غبار گرفته آینه هم منو یاد زیتونی های غمگین میندازه ..خدا میدونه چقدر امشب با دیدن…
رمان همسر دوم پارت 116 سال پیشبدون دیدگاه راوی: روزبه مثل شب گذشته منتظر ماند تا چراغ های خانه خاموش شود و روشنا بخوابد…مثل شب گذشت میز مفصلی برایش چیده شده بود … با ذوق به…
رمان همسر دوم پارت 106 سال پیشبدون دیدگاه اخم هامو تو هم میکنم و سرمو به نفی تکون میدم مچ پامو فشار میده ..باز میگم -آخ آیـــــــــــی نگران نگاههم میکنه و میپرسه -اینجاس؟ هیجان بازی رو…
رمان همسر دوم پارت 96 سال پیشبدون دیدگاه زرنگی میکنم و میگم -خب راستش روزبه چند تا غذا رو خیلی دوس داره …بزار زنگ بزنم از خودش بپرسم کدومو واسه شام ترجیح میده! معصوم که لبخند…
رمان همسر دوم پارت 86 سال پیش۱ دیدگاه شهره فرصت زیادی برای فکر کردن به روزبه نداد ..وقتی دید دخترش در میانه راه توسط روزبه متوقف شده ، دستش را در بازوی اردشیر انداخت و خیلی…
رمان همسر دوم پارت 76 سال پیش۱ دیدگاه از تب حرف هاش توی روز روشن هزیان میگم -باشه مامان نفس راحتی میکشه و چهره اش دوباره مهربون میشه …داره لبخند میزنه آینه جیبی رو از کیفش…
رمان همسر دوم پارت 66 سال پیشبدون دیدگاه روشنا: بعد از خرید شال ، کیف ، مانتو، شلوار و کفش سرتا پام نو شده …نو، شیک و گرون… اگه دست خودم بود که هرگز این پول…
رمان همسر دوم پارت 56 سال پیش۱ دیدگاه سه روز از خاطره قبلی گذشته و همه چیز تقریبا آماده شده….امروز وقتی وارد خونه ام شدم از بس خوشگل شده بود بعد از مدت ها واقعا ذوق…
رمان همسر دوم پارت 46 سال پیشبدون دیدگاه روزبه با تمسخر پرسید -این از نوشته های خودت بود ؟ روشنا اخم کمرنگی کرد و با احترام و ادب خاصی گفت -بخشی از نامه ی حضرت علی…
رمان همسر دوم پارت 36 سال پیشبدون دیدگاه چقدر سنگ دل بود این مرد… قطره اشکی بی اجازه از گوشه چشمان روشنا پایین افتاد و روزبه هرگز نفهمید چطور آن دختر این همه بغض را با…