رمان سایه پرستو پارت ۱۱

بدون دیدگاه
    انگاری چند ثانیه زمان برد تا حرفشو تحلیل کنم، درسته واضح بود چی گفته اما توقع این میزان از بیشعوری رو نداشتم!   اولش با تعجب زل زدم…

رمان سایه پرستو پارت ۸

بدون دیدگاه
    قلبم هنوزم ملایم رفتار میکرد…   تو احمق نیستی آرنگ اون خوب نقش بازی کرد، اگه تو احمق بودی به اون زودی متوجه خیانتش نمیشدی!   صدف به…

رمان سایه پرستو پارت ۷

بدون دیدگاه
    مارینا خانم توی سکوت به حرفام گوش میداد، می‌دونم حرف های من شاید ذره‌ای برای کم شدن این نگرانی تاثیری نداشته باشه اما حقیقته محض بود…   ولگا:…

رمان سایه پرستو پارت ۶

بدون دیدگاه
      برای اینکه چیزی از قلم نیوفتاده باشه یه بار دیگه مرور کردم…   ماهی دودی، ماهی سفید، پرتقال، نارنج، زیتون، زیتون پرورده، ترشی، لواشک برای ولگا، سبزی…

رمان سایه پرستو پارت ۵

بدون دیدگاه
    آموزشو مجدد براش تکرار کردم که باز صداش روی مخم خط کشید…   خانم مرادی: وااای مــمــنــونــم اســتــاد لـطـف کـردیـد!   برگشتم چشم تو چشم بهش…   –…

رمان سایه پرستو پارت ۴

بدون دیدگاه
    ولگا: عوضی منو با اون خائن مقایسه می‌کنی؟؟؟هاااان!!! اررره؟؟؟ با اون دختره دریده که هر روز با یه نفره که حتی به شوهرش هم رحم نکرد حتی تا…

رمان سایه پرستو پارت ۳

بدون دیدگاه
    راستین: کوچولو خودتی، بی ادبِ بی فرهنگ…   چرخ‌و اومد از دست پسرِ بکشه   پسر: عه عه‌ عه‌ عرفان نگاه کن یه علف بچه چه قلدری می‌کنه!؟…

رمان سایه پرستو ۲

بدون دیدگاه
    – روی سر شما دانشجوها باید چوب باشه تا درس بخونید به ۲ ساعتت داریم نزدیک میشیم آماده رفتن شو   ولگا: تو نمیخوای استراحتم بکنی؟ یه لحظه…

رمان سایه پرستو پارت ۱

بدون دیدگاه
        خلاصه: آرنگ راستگو مردی ۳۳ ساله استاد آمار و کارمند اداره بورس کسی که تو ازدواج اولش خیانت میبینه و جدا میشه تاثیرات این زندگی شوم…