رمان سایه پرستو پارت ( پایانی)5 ماه پیشبدون دیدگاه: آرنگ ذوق زده گفت آرنگ : من که گفتم حالا هم بشين ادامهی فيلم تو ببين تا من به کارم برسم. کلافه گفتم. – آرنگ نميشه بدی يه استاد…
رمان سایه پرستو پارت ۱۳۲5 ماه پیشبدون دیدگاه – هيزمی که نه با بخاریهای مخصوص خونه ی ما چون گرمايش از کف هست به بخاری خيلی بزرگی هم احتياج نداره. پناه سريع تصوير سازی کرد پناه:…
رمان سایه پرستو پارت۱۳۱5 ماه پیشبدون دیدگاه خنديدم – نه آقا بايد رضايت دو طرفه باشه من ميخوام شادیهای زندگی و با تو تجربه کنم. آرنگ ازم جدا شد اما همچنان نگاهم میکرد گل و سمتم…
رمان سایه پرستو پارت 1305 ماه پیشبدون دیدگاهپيشونی به پيشونيش چسبوندم. – ميپرستمت. مسعود زد روی شونهام مسعود: چرا ساکتی ؟ سری به نشونه تاسف تکون دادم – بين دزدان دريايی گير افتادم. مسعود با خنده گفت…
رمان سایه پرستو پارت 1295 ماه پیشبدون دیدگاه – دوباره چرا؟ داروهاش که جواب داده بود… مامان: يه هفتهس نخورده از دست شما آخر من دق ميکنم. با انگشت اشاره و شصت سرمو ماساژ دادم – بهش…
رمان سایه پرستو پارت 1285 ماه پیشبدون دیدگاه توی توصيف حال الانم بايد بگم سوار برگ شدم و به ابرها سفر کردم سبک شاد از اتمسفر بدون آلودگی دارم بهره ميبرم. اين صدای جان بخش پناه بود…
رمان سایه پرستو پارت 1275 ماه پیشبدون دیدگاه با حالت طلبکار چشمامو باز کردم که ديدم توی جاده نيستيم، يا منو آرنگ مرديم و باهم اومديم بهشت يا اينجا يه تيکه از بهشته… مه، دشت سرسبز، رودخونه،…
رمان سایه پرستو پارت 1265 ماه پیشبدون دیدگاه جلوی عمه عادله عقل حکم میکرد بحث نکنی اما انگار طاهره خانم هنوز به اين نتيجه نرسيده بود عمه عادله: نه تروخدا بيا و کولی بازی دربيار با ِ…
رمان سایه پرستو پارت 1255 ماه پیشبدون دیدگاه – آرنگ سخت نگير من شلوار قد ۹۰ دارم اونا هم يه وجب پاهام معلومه، خودت ميدونی من قد بلندم پس لباس بلند پيدا کردن عذابه تا همين حد…
رمان سایه پرستو پارت 1245 ماه پیشبدون دیدگاه – بد نيستم گوشیمو درآوردم بلوتوث و وصل کردم و بعد آهنگ ماليمی پلی کردم، آرنگ میدونست من توی ماشين باشم ضبط مال خودمه… به همين روند ادامه دادم…
رمان سایه پرستو پارت 1236 ماه پیشبدون دیدگاه بالاخره مهمون که از راه دور بياد شب بايد يه جا بخوابه يا اينکه هتل بگيريد شب هتل بخوابن… برای ۴۵۵ نفر هتل بگيريم؟ با چه منطقی اين حرفارو…
رمان سایه پرستو پارت 1226 ماه پیشبدون دیدگاه متين دستاشو توی هم قفل کرد متين: نه دختر چرا گيج ميزنی، شرايط ضمن عقد… – مهريه و اينا؟ متين: نه حق طالق، حق خروج از کشور، حق ضمانت،…
رمان سایه پرستو پارت 1216 ماه پیشبدون دیدگاه حس ميکردم تمام توانش و گذاشته بود تا به من خوشبگذره… بعد از اينکه شمع و فوت کردم آرنگ که باالی سرم ايستاده بود فرق سرم و بوسيد و…
رمان سایه پرستو پارت 1206 ماه پیشبدون دیدگاه اعصاب و همه چی کنسل اون روم و اگه توی اين5سال هر کسی نديده تو يه نفر ميبينی، پس همين امشب دست پگاه و بگير با يه جعبه شيرينی…
رمان سایه پرستو پارت 1196 ماه پیشبدون دیدگاه نه نميشه، پناه گشنه بمونه منم اون آ دِمش نيستم که با خيال راحت بگردم خونه،پس به سمت بهترين فست فودی منطقه روندم… پناه آدم سالم خوری نبود االن…