رمان طالع ترنج پارت ۱۶1 سال پیشبدون دیدگاه چطور او را قضاوت میکرد وقتی که هیچ چیز از زندگیش را نمیدانست؟ به چه حقی؟ – به چه حقی؟ به چه حقی…
رمان طالع ترنج پارت ۱۵1 سال پیشبدون دیدگاه چانهش به قفسه سینه او خورده بود و دردش گرفته بود. فراز بلند خندید و خواست چیزی بگوید که فروشنده گفت: – عزیزم…
رمان طالع ترنج پارت۱۴1 سال پیش۱ دیدگاه همان لحظه چشمش به لباس سفید خوشگلی خورد. با ذوق نزدیک ویترین رفت و گفت: – چقدر خوشگله! فراز بدون توجه…
رمان طالع ترنج پارت ۱۳1 سال پیشبدون دیدگاه با صدای زنگ آیفون از روی مبل بلند شد و کیفش را برداشت. کفش هایش را پوشید و گفت: – فراز اومد مامان. من…
رمان طالع ترنج پارت ۱۲1 سال پیشبدون دیدگاه با خودش گفت: – چرا برگشتی ایران که اینجوری گیر بیوفتی فراز؟ اگه به فکر مطب زدن نمی افتادی، الان داشتی زندگی مجردی…
رمان طالع ترنج پارت۱۱1 سال پیشبدون دیدگاه مادرش و فراز جوابش را دادند. خواست روی صندلی بشیند که زینب گفت: – مادر باید ناشتا باشی. ترنج که هنوز نمی…
رمان طالع ترنج پارت ۱۰1 سال پیشبدون دیدگاه حاج محمود که تاب دیدن ناراحتی پسرش را نداشت و می دانست فراز درگیر کارهای مطبش است، رو به حاج ابراهیم کرد و گفت:…
رمان طالع ترنج پارت ۹1 سال پیشبدون دیدگاه – خیلی خوبه حاج ابراهیم. شما صیغه این دو جوون رو بخون. مهریه اش رو هم یه واحد خونه بزن. حاج ابراهیم به همین سخاوت…
رمان طالع ترنج پارت۸1 سال پیشبدون دیدگاه لج کرده بود؛ با خودش با ترنج با خوشبختیش، با پدر و مادرش که این خواستگاری را ترتیب داده بودند. ترنج به خودش آمد و…
رمان طالع ترنج پارت ۷1 سال پیش۱ دیدگاه صدای زنگ خانه که بلند شد، محمدعلی عصبی گفت: – حاج بابا، فراز به درد ترنج نمی خوره. نمی خواید نظرتونو عوض کنید؟ ترنج با…
رمان طالع ترنج پارت ۶1 سال پیشبدون دیدگاه بطری را سر جایش گذاشت و در یخچال را بست. سمت مادرش برگشت و گفت: – من فردا شب خواستگاری هیچ احد و ناسی نمیرم…
رمان طالع ترنج پارت ۵1 سال پیشبدون دیدگاه اما چون می دانست ترنج ناراحت می شود گفت: _ نه عزیزم مزاحم فراز جان نمی شیم. به امیرعل… فاطمه چشم غره ای…
رمان طالع ترنج پارت ۴1 سال پیشبدون دیدگاه تصمیمشان را گرفته بودند؟ حاج ابراهیم بریده بود و دوخته بود و حالا داشت تن ترنج میکرد. حتی نظر آن ها را نپرسیده بودند. …
رمان طالع ترنج پارت ۳1 سال پیش۲ دیدگاه چرا محمدعلی او را مقصر می دانست؟ مگر او می دانست که در دستشویی خراب است و از قصد این کار را کرده بود؟…
رمان طالع ترنج پارت ۲1 سال پیش۱ دیدگاه ترنج نگران بود که هامون با دیدنشان به بقیه حرفی بزند. اگر هامون می خواست کار ترنج را تلافی کند، حتما دهانش را بسته…