رمان مسامحه پارت 7

11 دیدگاه
🏳چند سال بعد.. صنم 9 بچه از حنیف باردار شد؛که 4 تایشان فوت کردند و 5 تایشان هم زنده ماندند.. به ترتیب : _ کوکب _ ماه لقا _ داراب…

رمان مسامحه پارت 6

11 دیدگاه
&& صنم && با عصبانیت نزدیک آمد و خطاب به صنم بانو ، با خشم غرید : _ من علاقه ای به این پسر ندارم !.. چرا  نمی فهمین؟؟ صنم…

رمان مسامحه پارت 5

24 دیدگاه
🏳چند سال بعد.. && ماه لقا && با تعجب به دستان کوچک نوزاد ، زل زد؛نگاهش را سوق داد به صورتِ ماهِ کودک.. باورش نمی شد ، این نوزاد..داداشِ او…

رمان مسامحه پارت چهارم

140 دیدگاه
* * * * امروز ، مادر صنم آمده بود خانه شان؛صنم بسیار خوشحال و شادمان بود !.. او ، مادر خود را خیلی زیاد دوست می داشت.. بعدازظهر بود..…

رمان مسامحه پارت سوم

114 دیدگاه
بعد از عوض کردن لباس هایش و پوشیدنِ دستی لباسِ تمیز ، از اتاق بیرون زد.. کوکب از بیرون آمده بود و در حال بحث با ماه لقا بود ……

رمان مسامحه پارت دوم

183 دیدگاه
مرسی از نظراتتون♥️ خب … بریم ادامه ی داستان..:)) 💬روزی از روز ها ، بعدازظهر مثل همیشه حنیف آقا گوسفندان را از آغل بیرونشان آورد و آنها را ب سوی…

رمان مسامحه پارت اول

115 دیدگاه
..In the name of god.. ❕نوشته ای بر اساس حقیقتی تلخ !.. _ به جهان؛خرّم از آنم ک جهان ، خرّم از اوصت … عاشقم بر همه عآلم؛ک همه عآلم…