رمان قانون عشق پارت ۱۶2 ماه پیشبدون دیدگاهمشت کوچیکم رو به سینش کبوندم که با خنده محکم تر بغلم کرد آغوشش حس خیلی خوبی داشت جوری که تمام حس های بدم رو ازم دور کرد و قلبم…
رمان مسامحه پارت 711 ماه پیش11 دیدگاه🏳چند سال بعد.. صنم 9 بچه از حنیف باردار شد؛که 4 تایشان فوت کردند و 5 تایشان هم زنده ماندند.. به ترتیب : _ کوکب _ ماه لقا _ داراب…
رمان مسامحه پارت 612 ماه پیش11 دیدگاه&& صنم && با عصبانیت نزدیک آمد و خطاب به صنم بانو ، با خشم غرید : _ من علاقه ای به این پسر ندارم !.. چرا نمی فهمین؟؟ صنم…
رمان مسامحه پارت 512 ماه پیش24 دیدگاه🏳چند سال بعد.. && ماه لقا && با تعجب به دستان کوچک نوزاد ، زل زد؛نگاهش را سوق داد به صورتِ ماهِ کودک.. باورش نمی شد ، این نوزاد..داداشِ او…
رمان مسامحه پارت چهارم12 ماه پیش140 دیدگاه* * * * امروز ، مادر صنم آمده بود خانه شان؛صنم بسیار خوشحال و شادمان بود !.. او ، مادر خود را خیلی زیاد دوست می داشت.. بعدازظهر بود..…
رمان مسامحه پارت سوم12 ماه پیش114 دیدگاهبعد از عوض کردن لباس هایش و پوشیدنِ دستی لباسِ تمیز ، از اتاق بیرون زد.. کوکب از بیرون آمده بود و در حال بحث با ماه لقا بود ……
رمان مسامحه پارت دوم12 ماه پیش183 دیدگاهمرسی از نظراتتون♥️ خب … بریم ادامه ی داستان..:)) 💬روزی از روز ها ، بعدازظهر مثل همیشه حنیف آقا گوسفندان را از آغل بیرونشان آورد و آنها را ب سوی…
رمان مسامحه پارت اول12 ماه پیش115 دیدگاه..In the name of god.. ❕نوشته ای بر اساس حقیقتی تلخ !.. _ به جهان؛خرّم از آنم ک جهان ، خرّم از اوصت … عاشقم بر همه عآلم؛ک همه عآلم…