رمان قانون عشق پارت 168 ماه پیشبدون دیدگاهمشت کوچیکم رو به سینش کبوندم که با خنده محکم تر بغلم کرد آغوشش حس خیلی خوبی داشت جوری که تمام حس های بدم رو ازم دور کرد و قلبم…
رمان مسامحه پارت 71 سال پیش11 دیدگاه🏳چند سال بعد.. صنم 9 بچه از حنیف باردار شد؛که 4 تایشان فوت کردند و 5 تایشان هم زنده ماندند.. به ترتیب : _ کوکب _ ماه لقا _ داراب…
رمان مسامحه پارت 61 سال پیش11 دیدگاه&& صنم && با عصبانیت نزدیک آمد و خطاب به صنم بانو ، با خشم غرید : _ من علاقه ای به این پسر ندارم !.. چرا نمی فهمین؟؟ صنم…
رمان مسامحه پارت 51 سال پیش24 دیدگاه🏳چند سال بعد.. && ماه لقا && با تعجب به دستان کوچک نوزاد ، زل زد؛نگاهش را سوق داد به صورتِ ماهِ کودک.. باورش نمی شد ، این نوزاد..داداشِ او…
رمان مسامحه پارت چهارم2 سال پیش140 دیدگاه* * * * امروز ، مادر صنم آمده بود خانه شان؛صنم بسیار خوشحال و شادمان بود !.. او ، مادر خود را خیلی زیاد دوست می داشت.. بعدازظهر بود..…
رمان مسامحه پارت سوم2 سال پیش114 دیدگاهبعد از عوض کردن لباس هایش و پوشیدنِ دستی لباسِ تمیز ، از اتاق بیرون زد.. کوکب از بیرون آمده بود و در حال بحث با ماه لقا بود ……
رمان مسامحه پارت دوم2 سال پیش183 دیدگاهمرسی از نظراتتون♥️ خب … بریم ادامه ی داستان..:)) 💬روزی از روز ها ، بعدازظهر مثل همیشه حنیف آقا گوسفندان را از آغل بیرونشان آورد و آنها را ب سوی…
رمان مسامحه پارت اول2 سال پیش115 دیدگاه..In the name of god.. ❕نوشته ای بر اساس حقیقتی تلخ !.. _ به جهان؛خرّم از آنم ک جهان ، خرّم از اوصت … عاشقم بر همه عآلم؛ک همه عآلم…