رمان عشق خلافکار پارت 303 سال پیشبدون دیدگاهقطع کردم که آرتمیس زنگ زد _ الکس باید بیای انگلیس پوزخندی زدم _ منتظر دعوت نامه نبودم خودم دارم کارامو انجام میدم بیام که خانم خانما کاری نکنه فردا…
رمتن عشق خلافکار پارت 293 سال پیشبدون دیدگاهجیبم در آوردم و روی حسگر مخفی رنگ چوبی که معلوم نبود گرفتم. درمخفی کنار رفت و رفتم تو وقتی وارد شدم همشون دست از مبارزه برداشتن تعظیم کردن. سرتکون…
رمان عشق خلافکار پارت 283 سال پیشبدون دیدگاه_ جوجه من تورو نزده که همه جات میشکنه بعد میشینی عین بچه های لوس میگی آی اینجام درد میکنه آی اونجام درد میکنه اومد با مشت بزنه تو صورتم…
رمان عشق خلافکار پارت 273 سال پیش۱ دیدگاهبچه ها سرگرم سوال پرسیدن شدن که گوشیمو در آوردم و به الکس پیام دادم _ الکس یه چی میگم ولی زنگ نزن توی کلاسم _ بگو چیشده؟ _ کلاوس…
رمان عشق خلافکار پارت 263 سال پیش۲ دیدگاهیه تای ابروم بالا پرید _ حفظ ظاهر؟ _ آره . درواقع یه جلسه برای محموله مواد مخدره یه نوع جدید که درصدش بالاتر از هرچی که بوده هست. گفت…
رمان عشق خلافکار پارت 253 سال پیشبدون دیدگاهخاله: سلام عزیزم خوش اومدی . _ممنونم میسون: سلام بچه یه چشم غره بهش رفتم. _ اولا سلام دوما بچه خودتی نی نی کوچولو خندید و کمک کرد که چمدونارو…
رمان عشق خلافکار پارت 243 سال پیشبدون دیدگاهرسیدیم فرودگاه راستش خداحافظی کردن با اینجا کلی برام سخته درسته عشقمو ازم گرفت امیدواری زندگیم و ازم گرف اما این همون شهریه که عشق و برام ساخت خاطراتمون توش…
رمان عشق خلافکار پارت 233 سال پیشبدون دیدگاهاینطوری نمیشه برم یه دور مثل اینکه باید همتون و بغل کنم بعد اینکه خدافظی کردم دنیل اومد دنبالم و سوار ماشینش شدم تو راه بودیم که نگاهی بهش انداختم…
رمان عشق خلافکار پارت 223 سال پیش۱ دیدگاه★آرتمیس ★ با بهت داشتم دریا رو نگاه میکردم که سریع به خودم اومدم و همونطور که سیل گریه هام رو صورتم میریخت سریع به سمت بچه ها رفتم. الکس…
رمان عشق خلافکار پارت 213 سال پیش۶ دیدگاهایلیاد: دیگه هرکی تو هرماشینی نشست یه ساعت نمونیم بگیم کی با کی بره همین لحظه کلاوس اومد . به ابی و الکس اشاره زدم بیان _ بچه ها بیاین…
رمان عشق خلافکارپارت 203 سال پیش۲ دیدگاه_ بیا بریم پیش بچه ها باهم رفتیم پیششون ابی: شما چرا یه دفعه غیبتون زد؟ _ هیچی باهم کار داشتیم رفته بودیم حرف بزنیم بعد با یه نگاهی که…
رمان عشق خلافکار پارت 193 سال پیشبدون دیدگاهکلاوس رفت درو باز کرد . بعد چند دیقه صدای آشنایی اومد که برگشتم دیدم دنیل هست به سمتش دوییدم و پریدم بغلش . اول تعجب کرد که کیه ولی…
رمان عشق خلافکار پارت 183 سال پیشبدون دیدگاه_ بیا بریم _ وایسا اول به بچه ها بگم که نترسن کیه در میزنه _ باشه به بچه ها گفتم و رفتم پیش آنتونیا همونطور که داشتیم راه میرفتیم…
رمان عشق خلافکار پارت 173 سال پیشبدون دیدگاهدوست نداره دل کسیو بشکونه _نمیدونم واقعا گیجم چیکار کنم چیکار نکنم الکس: به نظرم بگو دیگه خدا هرچی بخواد همون میشه _ حالا اینطور که میگین هروقت تونستم بهش…
رمان عشق خلافکار پارت 163 سال پیش۱ دیدگاه_ بعد رفتم سمت تله دوم که به یکی دو متری رد شده بودم صدای آخ اومد که دیدم لوکاس پاش رفته رو تیله ها و افتاده ؛ بچه ها…