رمان عشق خلافکار پارت 18

4.3
(6)

_ بیا بریم

_ وایسا اول به بچه ها بگم که نترسن کیه در میزنه

_ باشه

به بچه ها گفتم و رفتم پیش آنتونیا

همونطور که داشتیم راه میرفتیم تا به در برسیم و اونجا از هم جدا شیم و من برم سمت در کشویی

گفتم: بچه ها خیلی از دستم عصبانی ن نه؟

_ متوسط رو به بالا

_ آممم چیکار کنم تا آخر که نمیتونم اونجا بمونم که

_ فردا بیا بیرون امشب یه جوری سعی میکنم آرومشون کنم زیاد اذیتتون نکنن

_ ممنون

به در رسیدیم که آنتونیا اشاره کرد دور شم تا نبیننم. درزد که در باز شد و رفت تو منم رفتم سمت در کشویی و رفتم تو آشپزخونه . منتظر موندم تا آنتونی سرشونو گرم کنه که بعد چنددقیقه اشاره کرد که برم . منم سریع از پله ها رفتم بالا و در اتاقو زدم

ابی: کیه؟

_ منم درو باز کن

ابی: باشه وایسا

در باز شد و رفتم تو

پیتزاهارو برداشتیم و شروع کردیم به خوردن و با گوشی فیلم گذاشتیم و دیدیم. پیتزاهاروکه خوردیم رفتیم تو دسشویی اتاق و کارای مربوطه رو انجام دادیم و دستامونو شستیم و

گرفتیم رو تخت دونفره خوابیدیم

********

صبح با داد زدن یکی تو گوشم بیدار شدم

_ کدوم خری اینکارو کرد ؟

الکس صدای عرعر از خودش در آورد و

گفت: من

_ چرا تو گوشم داد زدی؟

الکس : تنبل خانم ساعت 9 هست نمیخوای بیدار شی؟

_ عه کی 9 شد

_ پاشو زود باش

_ باشه

ابی: بچه ها صبحونه رو چیکار کنیم نمیشه رفت پایین که

_ چرا اتفاقا میریم پایین

الکس: میگیرن میزنمون

_ نگران نباش آنتونیا قرار بود یکم حرف بزنه و راضیشون کنه از کشتنمون بگذرن

ابی: اینطوری پس بهتره میتونیم بریم پایین

آماده شدم و باهم دیگه رفتیم پایین. به پله یکی مونده به آخر رسیدیم متوجه ما شدن

استفان: بالاخره مجرمای فراریمون از سوراخ موششون بیرون اومدن

کلاوس: بچه ها؟ بدویین

3 تامون دوییدیم سمت هال و اوناهم دنبالمون اومدن . کلاوس بهم رسید و پرتم کرد رو مبل

کلاوس: قلقلکشون بدین

شروع کرد به قلقلک دادنم که از خنده نفسم بالا نمیومد

_ کلاوس……بسه …. نفسم….. بالا نمیاد

کلاوس: تو منو با بادکنک میزنی هااا؟

دوباره شروع کرد به قلقلک دادنم

_ بابا غلط کردم ولم کن

یکم دیگه قلقلکم داد و بس کرد منم همونجا رو مبل ولو شدم

نگاهی به الکس و ابی انداختم که دیدم ابی از خنده جونی براش نمونده ولی بچه ها هرکاری میکنن الکس قلقلکش نمیاد

_ انقدر تلاش نکن اون قلقلکش نمیاد

الایژا: هرکسی نقطه ضعیفی تو قلقلک داره

دوباره شروع کردن به قلقلک دادنش که الکس انگار نه انگار. یه دفعه صدای زنگ در اومد که

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 6

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان ویدیا 4 (14)

بدون دیدگاه
خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش بکارت نداشت و خانواده همسرش او…

دانلود رمان موج نهم 4.3 (7)

بدون دیدگاه
خلاصه: گیسو و دوستانش که دندونپزشک های تازه کاری هستن، توی کلینیک دانشگاه مشغول به کارند.. گیسو که به تازگی پدرش رو از دست داده، متوجه شده برادر بزرگش با…

دانلود رمان ماهرخ 5 (3)

۱ دیدگاه
خلاصه رمان:   در مورد زندگی یک دختر روستایی در دهات. بین سالهای ۱۳۰۰تا ۱۳۵۰٫یک عاشقانه ی معمولی اما واقعی در اون روایت میشه و سپس دست و پنجه نرم…

دانلود رمان التیام 4.1 (14)

۱ دیدگاه
  خلاصه: رعنا دختری که در روز ختم مادرش چشمانش به گلنار، زن پدر جدیدش افتاد که دوشادوش پدرش ایستاده بود. بلافاصله پس از مرگ مادرش پی به خیانت مهراب،…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x