رمان عشق خلافکار پارت 58

4
(5)

حرصی از حرفش میگم: نه واقعا انگار دلت سیلی و کشت های منو میخواد. برای باراول مجانیه نگران نباش.

از جاش بلند میشه و همونطور که خنده های ریزی میکنه به سمت پله ها میره و میگه: برو عمارتت وسایلاتو بیار اینجا از فردا اینجایی.

_ میدونی دلم میخواد جفت پا برم تو دهنت؟ گاو حسن کدخدای ده پایینی.

_ انقدر چرت و پرت نگو. برو کاراتو انجام بده که از فردا خیلی کارا ممکنه بریزه سرت. هرچقدر هم بیشتر غر بزنی بیشتر میشه.

با خودم زمزمه میکنم: انگاری خدمتکارشم.

_ خدمتکارا کارای خونه و توهم کارای گروه منو.

بلند میشم و به سمت در عمارت میرم که صداشو از میشنوم که میگه: الایس کارتر

سرجام می ایستم و سرمو میچرخونم سمتش

_ نشنیدم تا حالا ولی باشه الایس سایه ها

از عمارت میزنم بیرون همونطور که زیر لب برای اینکه به اون الایس سایه توجه نکنم برای خودم آهنگ میخوندم، سوار ماشین شدم و به سمت عمارت خودم میرونم.

* * * * * *

افرادم سوار ون میشن و بعد از اینکه مطمئن شدم چیزی تو عمارت جا نمونه در عمارتو بستم و به طرف ماشین رفتم ، پشت رل نشستم و استارت زدم و به سمت عمارت شاهین سیاه روندم و ون ها پشت سرم شروع به حرکت کردن.

* * * * *

وقتی کار چیدن وسایلم تموم شد دوتا دستامو بالا آوردم و از شدت گرما شروع کردم به باد زدن خودم. دور و بر اتاق و نگاه میکنم که چشمم به در تراس میخوره و سریع به سمتش میرم و درو باز میکنم و اجازه میدم که هوای تازه و خنک وارد اتاق بشه. روی تخت نشستم و همونطور که باد سرد به صورتم میخورد چشمامو بستم. انگار تو جهنم بهت یخ در بهشت بدن وقتی که کار میکنی و شر شر ازت عرق میریزه و بعد سردی هوارو حس میکنی. یکم دیگه که نشستم پا شدم و یه دست لباس برداشتم و رو تخت گذاشتم و بعد از برداشتن حوله به سمت حموم اتاق رفتم.

* * * * * *

الایس یکی از پاهاش رو روی یکی از پاهاش میندازه و رو بهم لب باز میکنه و میگه: نگاه کن من فقط قدرت گروهتو میخوام ، حالاچه اینطوری باشه که به صورت همکاری باشه چه به صورت اینکه گروهتو خودم اداره کنم. اینکه گروهتو واسه چی میخوام ضایع هست ، همون کارایی که یه گروه مافیایی انجام میده. خودت گفتی برای اینکه اعتمادم جلب شه و فک نکنی که الکی گفتی باهام ازدواج میکنی و من الان وقتی میبینم که خودت با پای خودت اومدی اینجا دیگه نیازی نمیبینیم چیزی مثل قرار داد توی شناسنامه هامون باشه ، میتونه روی برگه ی دیگه ای باشه.

_ اوکی ولی من کار قاچاق دختر رو انجام نمیدم پس اگه توی اینکار هستی فکر نکن میتونی از گروهم استفاده کنی.

دستاشو بالا میاره و در حالی که سعی در قانع کردن من داشت میگه: باشه باشه ، منخودم قاچاق دختر یا اعضای بدن نمیکنم. خب الان دیگه هرچی اختلاف بود حل شد؟

سری تکون میدم و میگم: آره ، من که دیگه حرفی ندارم.

_ اوکی.

* * * * * *

# یک سال بعد….

درحالی که به هدف شلیک میکردم. به الایس فکر میکنم ، اول فکر می کردم که ازین زبون نفهمایی هست که هیچی حالیشون نیست ولی با گذر زمان فهمیدم بر عکس کسیه که مهربونه و با شخصیته و شوخه ولی به وقتش برسه خیلی جدی و عصبانی و سرد میشه. توی این یه سال جرقه ای تو قلبم خورد که خودم اول نفهمیدم که چیه ولی با گذشتن اون جرقه به یه آتیش بزرگی تبدیل شد که توش گرفتار شدم ، عاشق دزد دریایی م شدم که قلبمو دزدید ولی نفهمید. گلوله م که تموم میشه به خودم میام و خسته از هر چیزی ، تفنگومیزارم روی میز کنارم و از اتاق تمرین خارج میشم. اولا فکر میکردم کنترل یه گروه چیز خاصی نیست ولی الان فهمیدم که کار سختیه و منم که دختر شوخ و احساساتی ای هستم این کار منو از خود واقعیم دور کرده. کم کم میخوام گروهو کامل بدم دست الایس و خودم برم کنار. توی این یه سال اعتمادم رو جلب کرد و شده بعد از پدر و مادرم و الکس کسی که میتونم با خیال راحت جونمم بهش بسپرم. از پله ها پایین میرم و دوتا لیوان و یه شیشه مشروب بر میدارم و به سمت الایس که رو مبل لم داده بود میرم. خم میشم و لیوانا و شیشه ی مشروبو و رو میز میزارم. راست میشم و سرمو سمت الایس بر میگردونم و لبمو باز میکنم و میگم: تو چه فکری؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
n.b 1401
2 سال قبل

کامنت اول عالی بوددددددد 🖤🖤🖤

n.b 1401
پاسخ به  Elena .
2 سال قبل

پس فرق کله مبارکت 😁😁🖤🖤🖤

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x