رمان عشق خلافکار پارت 602 سال پیش25 دیدگاهخنده ی میکنه و دستاشو از دو طرف پهلوهام بر میداره و میگه: برو ببینم بچه ، سیلی و پس گردنی ای هم که زدی خودم اجازه دادم. از موقعیت…
رمان عشق خلافکار پارت 592 سال پیش9 دیدگاهانگار که تازه متوجه من میشه گیج و مشکوک میگه: هیچی چشمامو ریز میکنم و میگم: به خاطر هیچی اینطوری رفتی تو فکر؟ _ تو فکر کن تمرکز کردم. باشه…
رمان عشق خلافکار پارت 582 سال پیش3 دیدگاهحرصی از حرفش میگم: نه واقعا انگار دلت سیلی و کشت های منو میخواد. برای باراول مجانیه نگران نباش. از جاش بلند میشه و همونطور که خنده های ریزی میکنه…
رمان عشق خلافکار پارت 572 سال پیش14 دیدگاهمتعجب یکی از ابروهام و بالا میدم و دستمو به سمت گوشی میبرم و از رو شونه م برش میدارم و با دستم نگهش میدارم و میگم: کجا هست؟ تا…
رمان عشق خلافکار پارت 562 سال پیش11 دیدگاههمین. اگه گروهمو میخوای همین راه فقط وجود داره. _ مامان باباتو مث اینکه یادت رفته؟ _ یادم نرفته ولی گروهمم همچین بی ارزش نیست که دودستی تقدیمت کنم. _…
رمان عشق خلافکار پارت 552 سال پیش19 دیدگاهجاشوا بیشتر دوستم بود تا دستیارم و ناراحتی دوستامو من هیچوقت نمیخواستم. از عمارت بیرون میرم و به سمت پارکینگ پا تند میکنم. در ماشینو باز میکنم و پشت رل…
رمان عشق خلافکار پارت 542 سال پیش22 دیدگاهآروم یکم سرمو بلند کردم و که جاشوا رو دیدم. یه قدم عقب میرم و با اخم نگاش میکنم میگم: دیشب بیهوش شدم نه؟ سری تکون میده که مطمئن شدم…
رمان عشق خلافکار پارت 532 سال پیش11 دیدگاهاخمی کرد و رو بهم گفت: مثل اینکه حرفای چندروز پیشت یادت رفت؟ _ یادم نرفته ولی مسئله ای پیش اومده که باید بهت بگم و البته اگه اجازه میدی…
رمان عشق خلافکار پارت 522 سال پیش33 دیدگاهناباور ازین اتفاق ، پامو تا جایی که راه داشت روی پدال گاز فشار میدم به سمت عمارت آدرین میرونم….. ازون جایی که میشناختنم درو برام باز میکنن. به طرف…
رمان عشق خلافکار پارت 512 سال پیش13 دیدگاهدو روز بعد……. کلاوس با یه جمله خسته نباشیید کلاسو تموم کرد که منتظر موندم همه برن و حواسم بود که کلاوس جایی نره. کلاس که خالی شد داشت از…
رمان عشق خلافکار پارت 502 سال پیش22 دیدگاهزمان حال… ★آدرین★ کامل مست نبودم و میخواستم که ببینم نسبت به من چه واکنشی نشون میده اما اون خشکش زده بود و انگار که توی این دنیا نبود. بلوزش…
رمان عشق خلافکار پارت 492 سال پیش62 دیدگاهآدرینو سوار ماشین کردم و خودمم نشستم پشت رل و به سمت عمارت روندم….. آدرینو به زور تا اتاقش کشیدم و نشوندمش رو تخت و خودم خواستم از اتاق بیرون…
رمان عشق خلافکار پارت 482 سال پیش37 دیدگاهسرمو بین دستام میگیرم و تو اون حال میگم: اون کسی که تو میگی مرده یا زنده ست؟ _ مرده. _ کسی هست که باهاش نسبت خونی داشته باشه برای…
رمان عشق خلافکار پارت 472 سال پیش39 دیدگاهبعد از کلی کلنجار رفتن تونستم یکم بگیرم بخوابم…… با صدای در یکی از اتاقا چشمامو باز کردم. به ساعت نکاه کردم که از سه صبح رد شده بود آروم…
رمان عشق خلافکار پارت 462 سال پیش2 دیدگاهسری تکون میده و رو به یکی از افراد میگه: حرکت کن سمت خونه * * * * * بیشتر ون ها وقتی که افراد پیاده شدن به سمت پارکینگ…