رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 375 سال پیش۷ دیدگاهولی من …من چی ؟ من با بقیه فرق دارم . اون اگه منو عاشق کرده ، پس خودشم باید عاشق من باشه . من نمیزارم کسی با دلم بازی…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 365 سال پیش۴ دیدگاهآروم برگشت سمتم ولی بهم نگاه کرد . همونطور که سرش پایین بود گفت : شرمنده من وقت ندارم ، باشه یه وقت دیگه . بعد هم همونجوری برگشت رفت…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 365 سال پیش۲ دیدگاهنفهمیدم آریا کی اومد . واسم هم مهم نبود . یه ساعت بعد وقتی کارم داشت تموم میشد شنیدم که از اتاقش اومد بیرون و به یلدا گفت : خانم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 355 سال پیش۴ دیدگاه چاره ای جز قبول کردن نداشتم . مجبوری سرتکون دادم و رفتم پشت میز . آریا هم زود رفت از اتاق بیرون . نشستم رو صندلی و تکیه دادم…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 345 سال پیش۱ دیدگاه از در فاصله گرفتم و وسط اتاق وایسادم . از ترس داشتم سکته رو میزدم . چشمامو بستم . تنم از ترس میلرزید . همون لحظه صدای در اومد…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 335 سال پیش۴ دیدگاه _خیالت راحت شد هلما خانم ؟ همینو میخواستی ؟ من شیش ساله که با این ماشین میرم کارم به پلیس نیوفتاده . حالا به خاطر جنابعالی الان صد تومن…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 325 سال پیش۵ دیدگاه ** زنگ درو زدم ولی کسی باز نکرد . میدونستم اینجاس ولی انقد مرد نیس که بیاد بیرون . به هیچکی نگفته بودم اومدم جلودر خونه متین . حتی…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 315 سال پیش۱ دیدگاه همزمان یه عالمه فکر میومد تو ذهنم که یدونش بس بود تا دیوونم کنه . احساس میکردم اون لحظه بدبخت ترین آدم دنیا بودم . عقلم به هیچ جا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 305 سال پیش۴ دیدگاهرفتیم تو مغازه و آریا با دستش منو پشت خودش کشید که مرده زیاد نتونه چش چرونی کنه . بعد هم محکم گفت : اون لباس نقره ایه پشت ویترین…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 295 سال پیش۹ دیدگاه **** طول و عرض اتاقو پشت سر هم طی میکردم . دلم آروم نداشت . آریا قرار بود واسم آدرس بفرسته ، آدرس یه محضر که تا ساعت هشت…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 285 سال پیش۳ دیدگاه ثابت نگاش کردم که گفت : صیغم میشی . با شنیدن این حرف فکم افتاد . نمیدونستم خوابم یا بیدار . چیزی که میشنیدم راست بود یا ن .…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 275 سال پیش۵ دیدگاه_چی داری میگی تو ؟ با یه پوزخند از جاش بلند شد و اومد سمتم : نشنیدی ؟ دوباره میگم . میریم حراست . رنگ از روم پرید . هول…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 265 سال پیش۹ دیدگاه _دردسر ؟ یه کاری میکنم که تا آخر عمرش مجبور شه هر روز ازم معذرت خواهی کنه . پونه : دفعه پیش شانس آوردیم مامور حراست طرف ما رو…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 255 سال پیشبدون دیدگاهبا دستم رو میز ضرب گرفته بودم و چشمامو از شدت عصبانیت بسته بودم . فقط داشتم به این فکر میکردم که چرا من ؟ این همه آدم تو دنیا…
رمان هلما و استاد ب تمام معنا پارت 245 سال پیش۵ دیدگاهمجبوری واسش سر تکون دادم ولی تو دلم با خودم گفتم : خر خودتی . عمرا اگه من به حرف تو یه نفر گوش کنم . بعد از اینکه از…