رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت آخر

۳۲ دیدگاه
  آرومتر شده بود. خیلی آرومتر… فکر کنم خودش هم ته دلش میخواست همین حرفهارو بشنوه تا آروم بشه. اینکه بدونه من همچنان فقط خودش رو دوست دارم. اینکه جز…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 197

۴ دیدگاه
  زل زدم تو صورت عبوس و درهمش و آهسته و با شوق گفتم: -تو حلقه نداری… دستمو با عصبانیت پس کشید.نمیدونم چرا اینقدر بداخلق بود. اینقور عبوس…اینقدر عصبانی و…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 196

۵ دیدگاه
  چون صدای ماشین رو شنیدم. کیفم رو برداشتم و با عجله به سمت در دویدم. بی طاقت بودم و بیقرار… دلممیخواست خودم رو زودتر به یاسین برسونم قبل از…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 195

۴ دیدگاه
  من گند زده بودم. وقتی یاسین داشت تماشام میکرد امیرحسین رو درآغوش گرفته بودم. لبم رو زیر دندون فشردم و زیر لب باخودم زمزمه کردم: “لعمت به من…لعنت به…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 194

۴ دیدگاه
    داشتم آروم آروم قدم برمیداشتم اما یهو ایستادم و دیگه جلوتر نرفتم. داشتم حرفهای جدیدی میشنیدم. حرفهایی که هم واسم عجیب بودن هم شیرین. ایستادم و بهت زده…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 193

۴ دیدگاه
    همونجا جلوی در ایستادم.دستهامو نو جیبهای لباسم فرو بردم و دور شدنش رو تماشا کردم. حالا یه احساس بهتری داشتم. اینکه حرف دلم رو زده بودم و بیخودی…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 192

۸ دیدگاه
    با دقت بهم خیره شد چون خودش هم فهمید الان میخوام جواب خواسته اش رو بدم. بنظرم امیرحسین لایق اینکه معطل بمونه نبود واسه همین دل رو زدم…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 191

۱۰ دیدگاه
      *سوفیا*     وقتی بغلش کردم بیش از همیشه احساس کردم من هنوز آمادگی دوست داشتن کسی رو ندارم. میدونم الان یاسین ازدواج کرده و احتمالا زندگی…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 190

۵۶ دیدگاه
    زل زد تو چشمهام و پرسید:     – میتونم قبل رفتن بغلت کنم!؟     بازم موندم که چی جواب بدم.گویا امشب کلا شب سوالهای سخت بود!…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 189

۱۹ دیدگاه
      خواستم برم که اسممو صدا زد و دستمو از پشت گرفت و گفت:     -صبر کن سوفی…     ایستادم و به آرومی چرخیدم سمتش. درست…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 188

۸ دیدگاه
    نه اون دیگه حرفش رو زد و نه من دیگه سماجت و کنجکاوی کردم. چون با ماشین بابا رفتیم حتی تو مسیر هم این فرصت پیش نیومد که…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 187

۱۰ دیدگاه
      راست میگفت! رابطه ها این روزاها عجیب اما واقعی بودن! من از یاسین متنفر بودم و فکر میکردم اون هم از من متنقره اما نبود ! یه…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 186

۱۷ دیدگاه
      گرچه به شوخی اینو پرسید اما من خیلی جدی جواب دادم:     -نه! من تورو انتخاب میکردم!     چون این جواب رو از من شنید…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 185

۲۰ دیدگاه
    خندیدم.راستش بد فکری هم نبود چون من هم در مورد اون تاحدودی کنجکاو بودم واسه همین به قول خودش واسه این در به اون در بشه پرسیدم:  …
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 184

۵ دیدگاه
  باهمدیگه از چندجای دیگه عکس گرفتیم. حتی عکسهایی که سلفی بودن و دونفره. آدم خوش مشربی بود. از اون دسته آدمها که کنارش خوش میگذشت. وقتی داشتیم عکسهایی دونفره…