رمان پسرخاله پارت 134

رمان پسرخاله پارت 134

۱۴ دیدگاه
  پارت پسرخاله در کانالمون قرار گرفت   کسانی که تلگرام دارن از این لینک استفاده کنن https://t.me/romanman_ir/21871 کسانی که تلگرام ندارن از این لینک استفاده کنن https://t.me/s/romanman_ir/21871
رمان پسرخاله پارت 133

رمان پسرخاله پارت 133

۵ دیدگاه
  دستهام رو دور خودم حلقه کرده بودم و پله هارو اهسته و آروم بالا میرفتم. ذهنم درگیر چند موضوع بود و مهمترینش یاسین… مدام به این فکر میکردم که…
رمان پسرخاله پارت 132

رمان پسرخاله پارت 132

۱۳ دیدگاه
    به خودم جرات دادم سد راهش بشم و وقتی شدم قرص و محکم گفتم:     -اما من میخوام الان حرف بزنم….همین حالا!     چشمهای تیزبین و…
رمان پسرخاله پارت 131

رمان پسرخاله پارت 131

۵ دیدگاه
  وقتی اینو پرسیدم بهت زده و متحیر سرش رو به سمتم برگردوند و بهم خیره شد. این تعجبش برای من عجیب نبود چون دلیلش رو میدونستم و حتی چون…
رمان پسرخاله پارت 130

رمان پسرخاله پارت 130

۵ دیدگاه
    چطور میتونستم اینطور سنگدلانه از کنار این اتفاق بگذرم…چطور؟ خاله از من چیزی میخواست که شدنی نبود.حتی یه درصد!من نمیتونستم بگم مشکلات یا خطاهای مادرم به من ربطی…
کانال رمان

کانال تلگرامی رمان من

۹ دیدگاه
  اگه دنبال رمان های کامل و جذاب هستین به کانال تلگرامی ما بپیوندید در صورت تغییر آدرس سایت هامون در کانالمون اطلاع رسانی میشه پارت گذاری تمامی رمان ها…
رمان پسرخاله پارت 129

رمان پسرخاله پارت 129

۱۲ دیدگاه
    نفس حبس شده تو سینه اش رو بیرون فرستاد و جوابی بهم داد که تقریبا شوکه ام کرد:     -چون مادرت یه پسر داره از برادر منوچهر…نگرانیش…

حوالی چشمانت ❤️👀 پارت25

۱۱ دیدگاه
بعد از اینکه تلفنو قطع کردم یه دوش گرفتم و رو‌تخت دراز کشیدم فکرو خیال نمیزاشت بخوابم بعد از کلی این ور و اون ور شدن بلاخره خوابیدم. صبح با…
رمان پسرخاله پارت 128

رمان پسرخاله پارت 128

۵ دیدگاه
  احساس کردم مادرم درگیر زخم و رنجیه که مثل یه راز تو سینه خودش نگهش داشته وگرنه تو باور من نمی گنجید کسی که موقعیت شغلی خوبی داره و…
رمان پسرخاله

رمان پسرخاله پارت 127

۶ دیدگاه
    دستمو گرفت و قرص و محکم گفت:     -کسی حق نداره به سوفیا بگه بدکاره…سوفیا دختریه که من دوستش دارم و هیشکی رو بهش ترجیح نمیدم.هیشکی…  …
رمان پسرخاله پارت 126

رمان پسرخاله پارت 126

۳ دیدگاه
  خدمتکار که رفت مامان پلکهاشو تکون داد و با بیرون اومدن از اون حالت ترس و شوک پشت دستشو چسبوند به پیشونیش و گفت: -وای!شد اون چیزی که نباید…

حوالی چشمانت ❤️👀 پارت24

بدون دیدگاه
بعد از تموم شدن کارام لباسامو پوشیدم و منتظر زنگ عامر موندم‌. وقت ناهار عماد زنگ زد و خبر داد که رسیده، مجبور شد چند روزیو بخاطر سمینارش که تو…

رمان دلدادگان پارت ۴۴

۱ دیدگاه
رمان دلدادگان پارت ۴۴ (( دیگه قراره همه چی درست بشه همه چی برگرده به روزهای اولش   بهاره : من کوروش رو اینجا نمیبینم کجاست بهتره یه زنگی بهش…