رمان آخرین سرو پارت 26

بدون دیدگاه
همه آماده ی رفتن می شدند ، مامان سیاه پوش و بی جان خودش را تا بالای پله ها کشیده و روبه رویم نشسته بود… چشمان غمدارش را به صورتم…
استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 4

بدون دیدگاه
  سرمو به علامت منفی تکون دادم: _نمیشه… هر جا که بریم آرمین راحتمون نمی ذاره. عصبی به موهاش چنگ زد و گفت _عوضی می کشمش دلم به حالش سوخت…

رمان آخرین سرو پارت 25

بدون دیدگاه
  کولی تنها ، کولی آواره ، کولی بیچاره! کولی مدت مدیدی بود که جلوی در آموزشگاه بساط پهن میکرد ؛زیبایی چهره اش در سیاهی چهره و شال ضخیمی که…

رمان عروس استاد پارت 3

۷ دیدگاه
  از خدا خواسته برگه رو جلوی روم گذاشتم و آهسته جوابا رو نوشتم .. همزمان با تموم شدن آخرین سوال وقت امتحان هم تموم شد . از قیافه ی…

رمان آخرین سرو پارت 24

بدون دیدگاه
  بیشتر خندید ،دلم برایش ضعف میرفت برای آن خندیدن هایش که قسمت هر چشمی نبود…دیدن خنده ای که در وجودش رفته بود تا منقرض شود! اخم کردم و گفتم:…

رمان آخرین سرو پارت 23

بدون دیدگاه
  “فروغ عزیزم ! من رو ببخش اگه این روزها نمیتونم حق عشق رو اونطورکه باید در حق نازنینی چون تو عزیز ترینم ادا کنم. این روزها انقدر گرفتار امور…

رمان پناهم باش پارت 21

بدون دیدگاه
  گفت خدارو مى شناسی؟! گفتم آره! گفت به همون خدا دلمو شکستى! حالا من میگم ؛ خدارو مى شناسی؟! به همون خدا نفهمیدم!… دل شکستم اما نفهمیدم! آخه چطور…

رمان عروس استاد پارت 2

۸ دیدگاه
بی توجه به حرفم سرش رو دوباره توی گردنم برد اما این بار بوسه ی ریزی به گردنم زد و گفت _باشه… سرشو بلند کرد _اما فقط سه روز،توی این…
رمان استاد و دانشجو

رمان عروس استاد پارت 1

۱۵ دیدگاه
  #عروس_استاد در واقع توی این رمان مهرداد و ترانه هم حضور دارن و یه جورایی فصل دوم استاد مغرور من هست فقط شخصیت ها کسای دیگه ای هستن و…

رمان آخرین سرو پارت 20

بدون دیدگاه
  مطمئن بودم شاید در زمان هایی نه چندان دور یک بار فریب قلبم را خورده بودم؛ یک بار قلبم به من دروغ گفته بود و اشتباه کردم؛ اما این…

رمان آخرین سرو پارت 19

بدون دیدگاه
  وقتی خنده اش تمام شد مکثی کرد و سپس پرسید: _راستی ماهی جون انقدر حرف زدم یادم رفت ازت بپرسم کاری داشتی باهام؟! _ اِ…نه عزیزم! همینطوری فقط زنگ…

رمان پناهم باش پارت 20

۲ دیدگاه
    #رویسا صداى فریاد ترنم رو که شنیدیم، اوین اول به من نگاه کرد و بعد به سمت در رفت . منم به دنبالش رفتم و با باز شدن…

رمان آخرین سرو پارت 18

بدون دیدگاه
  با صدای هیاهوی مردانی که در حریم عمارت به شدت در رفت و آمد بودند یکباره از خواب پریدم گیج و خواب آلود در جایم میخکوب شده بودم.هنوز در…