رمان رخنه پارت ۲۵3 سال پیشبدون دیدگاههنوز می تونستم خیسی زبونش رو حس کنم و کم کم تمام جون از وجودم داشت پر میکشید. چند ماه مجردی من رو به مرد سابق زندگیم بی حس کرده…
رمان سرمست پارت ۲۳3 سال پیشبدون دیدگاهمتعجب تر از قبل شدم. کاش میتونستم بفهمم چی میگه. کاش واضح تر حرف میزد و من رو متوجه می کرد. – میشه یکم واضح تر بگید؟ …
رمان نیمه گمشده پارت 393 سال پیشمیدونم مست بود و ناچار به خاطر عطشی که به جونش افتاده بود ، داشت همکاریم میکرد ولی بازم ذوق زده بودم … . چقدر خووب بود ، لبامو می…
رمان دروغ محض پارت 113 سال پیشسرشو عقب کشید و با کنار زدن چند تار مویی که افتاده بود رو چشمم ، خیره به جفت چشام گفت : _ تو چی دوس داری؟! … دروغ بوده…
رمان مادمازل پارت ۸3 سال پیش۱ دیدگاهامیدوار بودم این حرفها و تیکه ها ختم نشه به از دست دادن فرزامی که دلم از همین حالا خواهان و بالاخواهش شده بود. گذشتن از این شخصیت جذاب و…
رمان نیمه گمشده پارت 383 سال پیشسوئیچ ماشینمو برداشتم و از خونه زدم بیرون چیکار باید میکردم که وا بده؟! .. مگه من چقد توان دارم ، قلبم درد گرفته دیگه.. دکترم میگه روز به روز…
رمان رخنه پارت ۲۴3 سال پیشبدون دیدگاهمرسده خودش رو به حافظ رسوند و بین اون بَلوای لعنتی که داشت مغزم رو خط خطی می کرد، آهنگ آروم و احساسی پلی شد تا این زوج رو به…
رمان سرمست پارت ۲۲3 سال پیش۲ دیدگاهلباس هام رو جلوم گذاشت و پشت بهم کرد. – می تونی بپوشی یا کمکت کنم؟ لب تر کردم. – خودم از پسش بر میام. اخم کرد و سمت…
رمان مادمازل پارت ۷3 سال پیش۱ دیدگاهرو به روش نشستم و بهش نگاه کردم.این خواستگاری برای من شبیه به یه بازی شده بود. بازی ای که مرحله به مرحله جلو میرفتم و به طرز بیقرارانه ای…
رمان نیمه گمشده پارت 373 سال پیش🫀⛓️قبل خوندن پارت موزیکو پلی کنین⛓️🫀 https://roman-one.xyz/wp-content/uploads/2022/03/34755774198036.mp3 💔🥂چند سال بعد 🥂💔 ✨ فلور ✨ آرکا همونطور که میکروفونو به لباش نزدیک میکرد ، با اون صدای بم جذابش…
رمان نیمه گمشده پارت 363 سال پیشهرچقدر سعی کردم دوباره بخوابم ، نشد ! … . عادت بدی داشتم که اگه یه بار بیدار میشدم دیگه خوابم نمی برد … . هوفی کشیدم و با کنار…
رمان رخنه پارت ۲۳3 سال پیشبدون دیدگاهمشخص بود که می دونست خودش باعث و بانی این حجم استرس وجود منه اما خب کوچه علی چپ رو ترجیح می داد به تمام به گردن گرفتن ها. …
رمان سرمست پارت ۲۱3 سال پیشبدون دیدگاهدیگه داشت کفرم رو بالا می اورد. – مربوط به تو نمیشه! برو بیرون دیگه. به چهار چوب درب تکیه زد. – می خوای چیکار کنی؟ بند سوتینت رو…
رمان مادمازل پارت ۶3 سال پیش۲ دیدگاهبا چشم و ابرو اشاره ای به شرت و سوتینم انداخت و گفت: -اوناروهم دربیار…شرت و سوتینت! شوکه تر ازقبل بهش خیره شدم.تقریبا باخودم مطمئن بودم این یه…
رمان رخنه پارت ۲۲3 سال پیشبدون دیدگاههرچند که حافظ حتی جنازه هدیه رو هم روی دوش شایان نمی انداخت چون از نظرش اون برای پادویی ساخته شده بود و هیچ وقت نمی تونست یه پادشاه بار…