رمان دلباخته پارت۱۰۴

۱ دیدگاه
          دست خودم نیست که نگاهم را می کَنم و خیره به مردی می شوم که شبیه یک معجزه بود میان زندگی بی در و پیکرم.…

رمان دلباخته پارت ۹۹

۱ دیدگاه
      دخترک راست می گفت. زندگی پُر است از ای کاش بی حاصل.   – همین جاست، آقا سید.. نگه دارید لطفاً   ترمز دستی را بالا می…

رمان دلباخته پارت ۹۶

بدون دیدگاه
      – پدرم وقتی می خواست بره مدرسه منتقلش می کنن همون جایی که مادرم توش بزرگ شد.. با هم یه جا نبودن، ولی آخرش همو دیدن و…

رمان دلباخته پارت ۹۰

بدون دیدگاه
      گوشی بی سیم را برمی دارد و شماره می گیرد.   این زن اهل دعوا نیست، می دانم. حتی اگر خودش بخواهد قلب مهربانش راه نمی آید.…