رمان دلباخته پارت ۱۴۷ 4.7 (28)1 سال پیشبدون دیدگاه مو بر تنم راست می شود. یک زن دیگر مثل مریم. سر به دو طرف تکان می دهم. کاری از من جز…
رمان دلباخته پارت ۱۴۶ 4.7 (34)1 سال پیشبدون دیدگاه – شما جای من، آقا جون.. چی می گفتی به حاج خانم.. می دونی چند تا دختر نشون کرد، گفتم نه، نمی خوام.. آخرش آب پاکی ریختم رو…
رمان دلباخته پارت ۱۴۵ 4.5 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه – باور نمی کنم، می تونی..همونطور که من تونستم.. کاش بهم فرصت بدی، امیر حسین.. بذار اون حسی که یه روز مالِ من بود دوباره برگرده.. من بهت قول…
رمان دلباخته پارت ۱۴۴ 4.3 (26)1 سال پیشبدون دیدگاه شما دو تا رو نمی دونم، ولی من گشنمه.. یه ذره وایسا اونور، مادر.. بذار ببینم چی درست کردین شما دو تا سید را می بینم که…
رمان دلباخته پارت ۱۴۳ 4.6 (33)1 سال پیشبدون دیدگاه با صبا خداحافظی می کنم. هوا رو به تاریکی می رود. زری خانم با زنِ همسایه که برای عیادت آمده، حرف می زند. من اما در…
رمان ماتیک پارت ۱۳۵ 4.4 (61)1 سال پیشبدون دیدگاه به وزوزهای لادن اعتنایی نکرد همانطور که بازویش میان دستان او فشرده میشد سمت خانه برگشت بدن دخترک طوری میلرزید که انگار در فیلم ترسناکی محبوس شده…
رمان دلباخته پارت ۱۴۲ 4.3 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه – تو الان جای اینکه بخندی، داری گریه می کنی.. این یعنی ضعف، بی تعارف.. تو اگه به خودت رحم نداری حداقل به اون بچه رحم…
رمان دلباخته پارت ۱۴۱ 4.2 (31)1 سال پیشبدون دیدگاه ابروهایش بالا می پرد. صدای زنگ گوشی اش می آید. تکخند بی صدایی می زند. – امر بفرمایید حاج خانم؟ نگاهش را از من…
رمان دلباخته پارت140 4.7 (23)1 سال پیشبدون دیدگاه یادگارِ حامد در من تکان می خورد و لبخند می زنم. با لحنی پُر از خنده حرف می زند. – زری خانم و بگو..من چرا…
رمان دلباخته پارت ۱۳۹ 4.3 (39)1 سال پیشبدون دیدگاه من چرا حسِ نگاهش را نمی فهمم! دلخور است یا فقط یک خواهش ساده می کند، نمی دانم. سر تکان می دهم. –…
رمان دلباخته پارت ۱۳۸ 4.5 (44)1 سال پیشبدون دیدگاه گوشم از صدایش پُر می شود. – دوسش داری، مریم سوال نمی پرسد. حسِ عریانم را می بیند انگار. نفس بلندی می کشم. پُر…
رمان دلباخته پارت۱۳۷ 4.5 (35)1 سال پیشبدون دیدگاه خودم را گول می زنم. بارِ آخر بود و بعدِ این هرگز نمی آمد. خاله مینو پرده را کنار می زند. – اره جمشید.. ماشینش…
رمان دلباخته پارت۱۳۶ 4.6 (27)1 سال پیشبدون دیدگاه دست خودم نیست انگار که صدا بالا می برم. – می شه اینقدر ناصر، ناصر نکنی.. گور بابای ناصر و.. پوف کلافه ای می کشم.…
رمان دلباخته پارت ۱۳۵ 4.7 (34)1 سال پیشبدون دیدگاه – خوبه.. فقط دلش تنگ شده واست لبخند غمگینی می زند. مثل غمی که تهِ نگاهش نشسته و شاید فکر می کند که من نمی…
رمان دلباخته پارت ۱۳۴ 4.2 (32)1 سال پیشبدون دیدگاه لبخند می زنم به محبت خواهرانه اش. – نگران نباش آبجی کوچیکه.. داداشت مردِ زورخونه س ناسلامتی.. نیست؟ جوابم را جور دیگر می دهد.…