رمان دلباخته پارت ۱۷۷ 4.1 (71)10 ماه پیش۱ دیدگاه – نگران من نباش خاله، فقط اگه رفتی پیشِ مامان، بهش بگو دلم براش تنگ شده، بگو خیلی دوسش دارم چانه ام می لرزد و…
رمان دلباخته پارت ۱۷۶ 4.5 (46)11 ماه پیشبدون دیدگاه ساعتی بعد الهه می آید. دسته گلی که مجید برای مادر زنش گرفته را توی گلدان می گذارم. سر جلو می برم، بو می کشم. …
رمان دلباخته پارت ۱۷۵ 4.6 (53)11 ماه پیشبدون دیدگاه منظور حرفش را می فهمم. لحنش اما بوی کنایه نمی داد. – دیشب یه سر رفتم خونه ی خانم کاظمی.. همسایه بودیم قبلاً، حالا رفته دو…
رمان دلباخته پارت ۱۷۴ 4.9 (44)11 ماه پیشبدون دیدگاه با صدای زری خانم از خواب بیدار می شوم. از تخت پایین می آیم. ماشین سید را در حیاط نمی بینم. آهسته از اتاقم خارج…
رمان دلباخته پارت ۱۷۳ 4.5 (52)11 ماه پیشبدون دیدگاه لب زیرینم را تَر می کنم. – منصور همیشه می گفت من بچه هام و جوری بار آوردم که حتی به پشه ی ماده هم…
رمان دلباخته پارت ۱۷۲ 4.4 (46)11 ماه پیشبدون دیدگاه مکث می کند، محکم نفس می کشد. – ناموس واسه من خطِ قرمزه.. قبلاً گفتم، حتماً یادته.. پس نذار کسی پا روش بذاره به آنی…
رمان دلباخته پارت ۱۷۱ 4.3 (56)11 ماه پیشبدون دیدگاه – نمی دونم خوشتون بیاد یا نه، ولی من.. می نشیند وسط حرفم. پدال گاز را می فشارد و راه می افتد. –…
رمان دلباخته پارت ۱۷۰ 4.5 (46)11 ماه پیشبدون دیدگاه جوری “نه” می گوید که دهانم بسته می شود. ولی باز با خودم می گویم طول می کشد، مگر اینکه پرواز کند! قدری راه می روم.…
رمان دلباخته پارت ۱۶۹ 4.5 (48)11 ماه پیش۱ دیدگاه – نگفتم.. نگفتم این مستر حسین یه ریگی به کفششه.، دیدی حالا! خب، بعدش؟ چپ چپ نگاهش می کنم. – چشاتو اونجوری نکن واسه…
رمان دلباخته پارت ۱۶۸ 4.7 (46)11 ماه پیشبدون دیدگاه – انگاری دست کم گرفتی منو، مریم خانم.. شاید اونقدم که فکر کردی زود باور نباشم برای لحظه ای مکث می کند، عقب نمی کشد.…
رمان دلباخته پارت ۱۶۷ 4.4 (50)11 ماه پیش۱ دیدگاه چشمان بی بی در قابِ نگاهم می نشیند. – شما رفتی عطر بخری، ننه؟ بوی خوب می دی، دختر جان با تکان سر و…
رمان دلباخته پارت ۱۶۶ 4.4 (50)12 ماه پیشبدون دیدگاه – شنفتی چه می گم؟ حواست پرته فکر کنم چشم می دزدم و لب می جنبانم. – چی گفتین شما؟ – می…
رمان دلباخته پارت ۱۶۵ 4.7 (38)12 ماه پیشبدون دیدگاه کاش می شد برایش سنگ تمام بگذارم. گوشم از صدای مادرِ شاهد پُر می شود. مُشتی اسکناس در هوا می پاشد و یک…
رمان دلباخته پارت ۱۶۴ 4.7 (40)12 ماه پیشبدون دیدگاه با یک “بله” ساده جواب می دهم. نشانیِ خانه ی خودش را روی کاغذ می نویسم. کاری که هرگز فکرش را نمی کردم. …
رمان دلباخته پارت ۱۶۳ 4.6 (34)12 ماه پیشبدون دیدگاه گوشم از صدای مادرم پُر می شود. – داری می ری امیر حسین؟ – با اجازه ی شما، امری هست؟ بامزه نگاه…