رمان دلباخته پارت 221 4.4 (84)6 ماه پیش۴ دیدگاه هر چه بگویم انگار کم است. – می خوام بدونی که خیلی دوسِت دارم نگاهش را از من برنمی دارد، دقیق تر از هر وقت…
رمان دلباخته پارت 220 4.5 (96)6 ماه پیش۶ دیدگاه – من جلوت و نمی گیرم، هرگز… دوست داری کار کنی، بکن… ولی از من می شنوی یکم صبر کن، رستا بیشتر بهت نیاز داره …
رمان دلباخته پارت 219 4.4 (78)6 ماه پیشبدون دیدگاه الهه با شیطنت چشمک می زند. – دِ بجنب دختر می گوید و جلوتر از من می رود. قلبم انگار وسط گلویم…
رمان دلباخته پارت 218 4.3 (97)6 ماه پیش۱ دیدگاه پوست از سرش می کَنَد، می دانم. صدای شیرین می آید. – اردلان؟ کجایی مامانی؟ کم مانده بالا بیاورم. اردلان دستپاچه و هول زده…
رمان دلباخته پارت 217 4.4 (79)6 ماه پیشبدون دیدگاه – بیا مادر، بیا بشین چشمی می گویم و می خواهم کنار زری خانم بنشینم. دستش به زانویم می چسبد و مانع می شود.…
رمان دلباخته پارت 216 4.5 (89)6 ماه پیش۳ دیدگاه نوک انگشتانش لای موهایم فرو می رود. – می دونی چیه…من جونم و واسه این لبا می دم کی گفته قراره سیر بشم! مگه نه؟ گونه…
رمان دلباخته پارت 215 4.4 (99)6 ماه پیش۲ دیدگاه – مزاحم چیه، عزیزم… از خدامه که واسه زن داداشم کاری کنم ممنونی حواله اش می کنم. هوا تاریک شده و من برای…
رمان دلباخته پارت 214 4.6 (91)6 ماه پیش۱ دیدگاه نفس می گیرد و صدایش در گوشی می پیچد. – من باید الان بفهمم! نباید زودتر بگی ذلیل مرده! خیر سرم ابجیتم، نیستم! خاک تو سرت…
رمان دلباخته پارت 213 4.5 (86)6 ماه پیش۳ دیدگاه جوابش سخت است. مگر می شد در چشمان یک مادر زل زد و از عشقی دم زد که نفهمیدم چطور یا کِی گرفتارش شدم. –…
رمان دلباخته پارت 212 4.6 (99)7 ماه پیش۱ دیدگاه ابرو در هم می کشم، مثل خودش. وسط حرفش می پرم. – کی همچی حرفی زد؟! من بخوام زن بگیرم دلیلش ترحم و دلسوزیه بنظرت! برای لحظه…
رمان دلباخته پارت 211 4.1 (111)7 ماه پیش۱ دیدگاه آه از نهادم بلند می شود. کاش این یکی را خودش گردن می گرفت. – می گم، قبلش خودت بهش بگی، آماده باشه بد…
رمان دلباخته پارت 210 4.5 (84)7 ماه پیش۱ دیدگاه – راست می گی ها.. من کِی گفتم دوسِت دارم! انگشتانم را به گونه اش می کشم. – من عاشقتم، دختر.. می فهمی! …
رمان دلباخته پارت 209 4.5 (103)7 ماه پیش۴ دیدگاه دل به دریا می زنم و اسم مریم را می برم. نگاهم را پایین می کشم. – راستش و بخوای، چجوری بگم، خب.. می خوامش…
رمان دلباخته پارت 208 4.6 (89)7 ماه پیش۳ دیدگاه رستا را لای حوله پیچیده و به اتاقش می رود. وضو می گیرم و نماز می خوانم. – عافیت باشه حاج خانم.. چایی بیارم؟…
رمان دلباخته پارت 207 4.6 (96)7 ماه پیشبدون دیدگاه – خب.. تعریف ببینم مادر، هوای دخترم و داشتی یا زیاد تنها موند.. خودش می گفت نه، اقا سید حواسش بهم هست.. اره، امیر حسین؟ سر…