رمان دلباخته پارت 207

4.6
(96)

 

 

 

– خب.. تعریف ببینم مادر، هوای دخترم و داشتی یا زیاد تنها موند.. خودش می گفت نه، اقا سید حواسش بهم هست.. اره، امیر حسین؟

 

سر می چرخانم و برای لحظه ای نگاهش می کنم.

 

– امیر حسین دورت بگرده، آخه کِی شما حرفی زدی و من بهش عمل نکردم! بعدشم، می شه محرمت و ول کنی به امون خدا و تنهاش بذاری!

 

چانه بالا می اندازد و من به رو به رو نگاه می کنم.

 

– نه مادر.. خدا ازت راضی باشه، من ازت راضی ام، امیر.. می گم این چند وقت کجاها بردیش، مادر؟ گردش، تفریح، هواخوری.. رفتین؟

 

مو به مو برایش تعریف می کنم.

چشمان مهربانش برق می زند انگار.

 

مریم از پله ها پایین می دود.

جوری در آغوش هم فرو می رود انگار صد سال است هم را ندیده اند.

 

– فداتون شم، مادرجون.. خوش گذشت، منو دعا کردین؟

– جات خالی مادر، اونقدر خوب بود که نفهمیدم این ده روز کِی تموم شد.. هر چی دلت بخواد دعات کردم.. هم واسه خودت، هم واسه..

 

دستِ مریم را می گیرد و از پله ها بالا می رود.

 

– بیا.. بیا بریم تا بهش بگم براش چی دعا کردم

 

 

 

مریم از روی شانه نگاهم می کند، لبخند می زند.

 

چمدان مادرم را به اتاقش می برم.

 

– الهه و بچه ها کِی میان؟ می خوای از بیرون شام بگیرم؟

 

گره روسری اش را باز می کند.

 

– الهه و سپهر میان، مادر.. گفت زیاد نمی مونم، ساعد فردا امتحان داره

 

باشه ای می گویم و خداحافظی می کنم.

پشتِ چراغ قرمز می ایستم، به مادرم زنگ می زنم.

 

نگران و هول زده می پرسد.

 

– چی شد، امیر حسین! تصادف کردی، مادر‌؟

 

– تصادف چیه، حاج خانم! زنگ زدم بگم حواست به الهه باشه.. دخترتو که می شناسی، یه حرفی می زنه بعد پشیمون می شه

 

صدای نفس هایش در گوشی می پیچد.

 

– نکنه باز چیزی گفته! مریم که حرف نمی زنه، تو بگو ببینم چی شده.. هان؟

 

کم مانده پشیمان شوم.

 

– چیزی نگفته، فقط می گم حواست و جمع کن.. بد می گم!

 

– باشه مادر، نگران نباش.. جلو دهنش و می گیرم.. خوب شد!

 

جلوتر از من می خندد.

دخترش را می شناسد، بهتر از من.

 

یادم به حرف احمد رضا می افتد.

صدای تک خندش انگار در گوشم پژواک می شود.

 

” بخدا چیزی تو دلش نیستا، فقط یه ذره زبونش تنده.. اونم نه همیشه ها، کافیه اسم تو بیاد وسط، یکی باید ابجی الهه رو جمع کنه.. می گی از آسمون افتاده، خان داداش.. یکی نیست بگه بابا، مام هستیما.. داداش کوچیکه، ته تغاری”.

 

بغض به گلویم ناخون می کشد.

نفسم را محکم فوت می کنم.

 

سرِ شب به خانه می روم.

دلم شورِ مریم را می زند.

 

– کو حاج خانم، تو آشپزخونه س؟

 

مریم ابرو بالا می اندازد و جلو می آید.

 

– رستا رو بردن حمام.. زود اومدی!

 

با دو انگشت لپش را می کشم.

 

– بَده سر شب بیام خونه، بشینم ورِدلت شونه هام و بمالی.. پام و بذاری تو کاسه ی شیر ماساژ بدی.. خدا وکیلی عجب کِیفی می ده یکی واست از این کارای خوب خوب کنه.. نیست، مریم خانم؟

 

با خنده لب می جنباند.

 

– کم نباشه یه وقت! مطمئنی همیناس، چیز دیگه خواستی حتماً بگو، جونِ مریم تعارف نکن

 

بارِ اول است که از جان مایه می گذارد.

من اما روح و جانش را با هم می خواهم.

 

فاصله را کم می کنم.

انقدر که کمرش می چسبد به دیوار.

 

سر جلو می کشم، به چشمانش زل می زنم.

 

 

 

– یادت نره چی گفتی، هر چی خواستم

 

نگاهش را پایین می کشد.

گوشه ی لبش را به دندان می گیرد.

 

– خیلی بدجنسی، امیر حسین.. می ذاری برم؟

 

نچی می کنم.

سرخ و سفید شدنش را دوست دارم.

 

یک جورِ خاصی تحریکم می کند برای شیطنت بیشتر.

 

– بخدا آبروم می ره، مادر جون میاد می بینه.. اذیت نکن تو رو خدا

 

نفسم تند شده، قلبم انگار بی قراری می کند.

 

– می خوام ببوسمت

 

دهانش را با بوسه می بندم.

طولانی و کشدار.

 

و باز خودم را گم می کنم، جوری که انگار هرگز نبوده ام.

 

نفس کم می آورم و عقب می کشم.

مریم انگار بدتر از من حالش را نمی فهمد.

 

معلوم است خجالت کشیده، نگاهم نمی کند.

بارِ اول است که اینجور می بوسمش.

 

دستپاچه از زیر بازویم در می رود.

خنده ام می گیرد.

 

– یواش تر.. نخوری زمین وروجک

 

شانه اش ریز ریز تکان می خندد.

صدای مادرم می آید.

 

می گوید حوله ی رستا را بیاور.

من از جایم نمی خورم.

 

مریم از گوشه ی چشم نگاهم می کند و با احتیاط از کنارم رد می شود.

 

انگار می ترسد که باز خِفتش کنم.

 

زیر لب بدجنسی حواله ام می کند.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.6 / 5. شمارش آرا 96

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x