رمان دلباخته پارت 246

4.2
(106)

پشتِ گردنم را نوازش می کند.

حالا می فهمم که زندگی بدون او سخت بود و من چرا نفهمیدم!

 

روی زیر انداز می نشینم.

سنگ سرد و خاموش را با گلاب می شورم.

 

مادرم را صدا می کنم.

خیلی سال است که صدایش در نمی آید.

 

اشک از گوشه ی چشمم سُر می خورد.

دستی مردانه شانه ام را می فشارد.

 

– آروم باش، عزیزم… یادت رفت برای چی اومدی؟!

 

به سختی بغضم را قورت می دهم.

زیر لب حرف می زنم با او که می دانم من را می بیند.

 

– می بینی، مامان! دیگه من تنها نیستم، دیگه نمی خواد نگران دخترت بشی، مامان… من حالا امیر حسین و دارم،  یه دختر دارم که عاشقشم… نیگاش کن، مامان… داری می بینی، نه؟

 

لب روی هم می فشارم.

دلتنگی امانم را می بُرد.

 

از روزی که یادم هست این سنگ سرد غم به دلم می آورد.

نمی دانم چقدر گذشته که از بارِ دلم ذره ای کم می شود.

 

من انگار فقط گوش به حرف های سید می دادم و خودم نفهمیدم!

 

یا علی می گوید و از جایش بلند می شود.

کمی انطرف تر زیر لب فاتحه می خواند.

اومدم بهت بگم که من خیلی وقته همه چی رو فراموش کردم، بابا… چون آدما از یه جایی به بعد تازه می فهمن که به نداشتن هم دیگه باید عادت کنن

 

نگاه به رستا می کنم.

چشمانش بسته و آرام نفس می کشد.

 

– رستا از من خوشبخت تره، بابا… می دونی چرا!

 

نگاهم را سمت سید می کشم.

بغض گلویم را می فشارد.

 

– چرا نمی گی من چقدر خوشبختم که تو و رستا رو دارم، مریم!

 

چانه ام می لرزد.

لبخند می زند و صورت من خیس است.

 

باز می بینم که دستش به کم نمی رود

دو جعبه شیرینی و دو بسته خرما گرفته است.

 

میان آدم ها می چرخد و تعارف می کند.

من این مرد را از کِی اینهمه کم داشتم، نمی دانم!

 

رستا بی قراری می کند.

از جا بلند می شوم.

 

نگاهم در اطراف می چرخد.

نمی دانم چرا یادم به وحشتی که انروز گریبانم را گرفته بود، می افتد.

 

انروز که من پُشتم خالی شد و نفهمیدم که دستانم خالی تر.

شاید اگر انروز کسی بود که می پرسید چرا، من به او می خندیدم و باور نمی کردم.

 

با صدای سید به خود می آیم.

دخترِ انروزها را به گذشته می سپارم.

 

– نمی خوای بریم؟

 

سر تکان می دهم.

دستم را می گیرد و قلبم آرام می شود.

و من باز گریه می کنم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 106

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x