– مزاحم چیه، عزیزم… از خدامه که واسه زن داداشم کاری کنم
ممنونی حواله اش می کنم.
هوا تاریک شده و من برای آمدن مرد این خانه لحظه شماری می کنم.
کنار رستا دراز می کشم.
انگار چرتم می برد، چرایش را نمی دانم!
هرم داغ نفسی که روی صورتم ول می شود را حس می کنم.
صدایش مثل نوای یک موسیقی روح نواز زیر گوشم می پیچد.
– دوست داری چجوری بیدارت کنم، عشق من؟
گفته بودم نوای عشق در گوشم بخوان..
گفته بودم جز من به کسی فکر نکن..
مرهم زخمی باش که نمی دانم تا کی با خود یدک می کشم.
من اما خوب می دانم که با تو هر درد بی درمانی دوا می شود.
چشمانم را آهسته باز می کنم.
نگاهم قفل لبخند روی لبش می شود.
حرفم را جوری می زنم که می دانم چه بلایی سرش می آورد.
– بگم منو ببوس، می بوسی؟
نگاه پر از شیطنتش را به لب هایم می دوزد.
چشم می بندم و بازی لب های گرمش را روی لبم حس می کنم.
نفس هایش تند است، سینه اش بالا و پایین می رود.
سرش را عقب می کشد و نفس رها می کند.
– چرا هر چی ببوسمت سیر نمی شم!
نوک انگشتانش لای موهایم فرو می رود.
– می دونی چیه…من جونم و واسه این لبا می دم کی گفته قراره سیر بشم! مگه نه؟
گونه ام را به سینه اش می مالم.
بوی مردانگی می دهد این مرد.
صدای زری خانم می آید.
می گوید شام آماده است.
سید از جایش بلند می شود.
دستم را می گیرد و بلندم می کند.
با دو انگشت لپم را به نرمی می کشد.
– جر زنی نداشتیما، گفته باشم! من گفتم آخر شب بیام بعد تو خودت و زدی به خواب که سر شب ما رو بکشی تو اتاق و فکر کنی خیلی زرنگی، اره!
لب می گزم و چشم می دزدم.
تنم گر می گیرد از تصور کنار او خوابیدن و لمس تنم به دستانش.
از گوشه ی چشم می بینم که با لب بسته می خندد.
فاصله می گیرد و دست در جیب شلوار ورزشی اش فرو می برد.
یک دسته اسکناس روی میز می گذارد.
با ابروهای بالا پریده لب می جنبانم.
– اینا چیه؟!
حواسم هست که زیر لب لا اله الا الله می گوید.
نگاهش در چشمانم می نشیند.
– معلومه چیه.. داری می بینی
– من ازت پول خواستم، امیر حسین؟!
جلو می آید.
– از اون موقع که محرمم شدی، خرجت گردن منه… دیگه نشنوم این حرف و، حواست باشه
لحنش مهربان است اما، جدی و محکم.
چه پارت خوب و احساسی و قشنگی بود.حرف نداشت.قلب قلبی شدم😍 قاصدک جون.ممنون ومتشکرم.😘
خاهش میکنم کاملی عزیزم🥰