رمان از کفر من تا دین تو پارت ۴۷2 سال پیشبدون دیدگاه جلوتر میرم و کامل توی دیدمه و پشت به من داره حوله ها رو مرتب میکنه.. _تنوع حیوون که زیاده حالا زیاد به خر نچسب، هر کدوم یه…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 462 سال پیش۲ دیدگاه #آس…هامرز با چشم های خمار و مشکیش که ترکیب جذابی رو به وجود آورده بودن بی حوصله زل زده بود بهمون. اون باند سفید دور سرش و رنگ و…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 452 سال پیشبدون دیدگاه حرفای کنایه وار و دو پهلوش حرکتم رو سست کرد ولی متوقف نشدم و با قدم گذاشتن به بیرون با صدای بوق های ازاد پشت خطی و در آخر…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 442 سال پیش۲ دیدگاه با همون پوزیشن اما مبهم جواب میده.. _میل خودته.. میخوای نصفت و جا بزاری؟ البته من به نصفه نیمه عادت ندارم کاملش رو ترجیح میدم. خب نوش جونت وقت…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 432 سال پیشبدون دیدگاه فکر میکرد بچه بازی .. خدایا حالا جواب خاتون و چی بدیم. _زده به سرت!.. چرا دیوونه بازی در میاری؟.. میدونی عتیقه بود میدونی قیمتش چقدر بود. با ظرف…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 422 سال پیشبدون دیدگاه _چرا.. اگر چیزی میدونی به منم بگو.. کاری کرده؟! مگه چقدره دیدیش! به نظر دختر بدی نمیاد. سوال های پی در پی خاتون و سکوت سروش که چندان جالب…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 412 سال پیشبدون دیدگاه خاتونم انگار آب شده رفته تو زمین جالبه که اینم سراغش و نمیگیره البته غیر دیشبی که حالش خوب نبود. شروع میکنم شمردن درختا تا جایی که چشم هام…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 402 سال پیشبدون دیدگاه #سمی…سامانتا به جهنم که درد داری منو بگو دلم سوخت گفتم کاری برات انجام بدم یادم رفته بود جنابعالی مارو آدم حساب نمیکنی.. یا مثل جناب معینی ادمارو با…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 392 سال پیشبدون دیدگاه چند ثانیه بعد چشم هام از لای بازوهام اوضاع و میسنجه و یکی داره عین اسکلا منو نگاه میکنه و با اون قد و هیکلش و نیم تنه لختش…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 382 سال پیش۱ دیدگاه آره خود خاک برسرمم.. درست فهمیدی. دستی به چونش میکشه و چشم هاش روم ریز میشن و انگار از چیزی بدش اومده ولی نمیدونه منبعش چیه و سعی میکنه…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 372 سال پیشبدون دیدگاه سر دست هارو باز میکنم و بی حوصله بدون باز کردن دکمه ها پیراهن و از سر بیرون میکشم و پرتش میکنم روی صندلی.. تکونی به سرو گردنم میدم…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 362 سال پیشبدون دیدگاه حتی با بودن پنج خدمه کمکی مرد برای سرویس دهی و پذیرایی باز با کمبود نیرو مواجه بودیم و هر کدوم به یک طرف میدوییدیم تا کم و کسری…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 352 سال پیشبدون دیدگاه روانشناس نیستم ولی بعضی آدم ها نمیتونن هر چقدر هم که بخوان طبیعی رفتار کنن در آخر چیزی که توی فکرشون میچرخه و تاثیر آنی داشته روی رفتار و…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 342 سال پیشبدون دیدگاه نمیدونم چرا درک نمی کردم خاتون انقدر براشون اهمیت قائل میشد! برای اون دختره کور با دسته بیلاش چنان بهم اخم و تخم کرد که گفتم شاید طرف و…
رمان از کفر من تا دین تو پارت 332 سال پیشبدون دیدگاه یعنی چی؟! _چرا باید بیام اونطرف؟! الان مگه وقت استراحت من نیست ساعت از دوازده هم گذشته.. برای عذر خواهی هم که شده تا صبح میشه صبر کرد. قیافه…