رمان دلبر استاد پارت 58

رمان دلبر استاد پارت 58

۱۹ دیدگاه
  جلو آینه روسریم و سرم کردم و از خونه زدم بیرون میخواستم برم دفتر خانم احتشام و بهش بگم که یه جورایی انگار کارای طلاق داره راحت تر میشه…
رمان دلبر استاد پارت 57

رمان دلبر استاد پارت 57

۳۹ دیدگاه
  باید برمیگشتم… باید پیداش میکردم… باید خیالم راحت میشد که حالش خوبه! با خاموش بودن دوباره گوشیش دستم مشت شد و این بار شماره خونه رو گرفتم و بعد…
رمان دلبر استاد پارت 56

رمان دلبر استاد پارت 56

۲۰ دیدگاه
  زنی که هیچوقت نتونست من و به چشم عروسش ببینه حالا بااین حرفاش سیخ داغ فرو میکرد تو جگرم که پوزخندی تحویلش دادم: _خیلی ممنون خدمتکارکه سینی قهوه رو…
رمان دلبر استاد پارت 55

رمان دلبر استاد پارت 55

۱۵ دیدگاه
  انگار دوباره باید تن میدادم به یه رابطه اجباری و هرچی بیشتر ساکت میموندم کمتر درد میکشیدم! جسمم و سپرده بودم بهش اما روحم جای دیگه ای سیر میکرد…
رمان دلبر استاد پارت 54

رمان دلبر استاد پارت 54

۲۰ دیدگاه
  نباید بو میبرد از این نقشه تا وقتی که همه چیز روبه راه میشد تا وقتی که من به حقیقت میرسیدم و میفهمیدم اون شب چرا رفته… میفهمیدم و…
رمان دلبر استاد پارت 53

رمان دلبر استاد پارت 53

۳۱ دیدگاه
  قطره اشکی اروم از گوشه چشماش سر خورد: _ما نباید ازت غافل میشدیم…نباید راضی میشدیم که تو ندیده و نشناخته بری تو اون خونه و حالاهم این اتفاقا بیفته…
رمان دلبر استاد پارت 52

رمان دلبر استاد پارت 52

۷ دیدگاه
  ادامه داد: _اون الان انقدر خوشبخته که دیگه تورو به یاد هم نمیاره کن مطمئنم این دفعه که برم باهاش حرف بزنم رضایتش و میگیرم پوزخندی زدم: _رضایت اون…
رمان دلبر استاد پارت 51

رمان دلبر استاد پارت 51

۴۰ دیدگاه
  و دستش آروم آروم به سمت پایین تنم کشیده شد که با آرنج زدم تو پهلوش: _نمیخوام دستت بهم بخوره! انقدر رو این حرفم مصمم بودم که کم مونده…
رمان دلبر استاد پارت 50

رمان دلبر استاد پارت 50

۳۷ دیدگاه
  لبخند رو لبش با دیدن من و شاهرخ ماسید و صورتش از اخم گرفته شد: _اومدی این بالا پیش این… نذاشتم حرفش و ادامه بده و با دست هولش…
رمان دلبر استاد پارت 49

رمان دلبر استاد پارت 49

۱۷ دیدگاه
  هرچند که تو یه خونه و زیر یه سقف زندگی میکردیم اما وقتی اون تونسته بود من و فراموش کنه پس من هم میتونستم، میتونستم و میخواستم علاوه بر…
رمان دلبر استاد پارت 48

رمان دلبر استاد پارت 48

۲۲ دیدگاه
  با صدای گرفتم نالیدم: _این حق من نیست! و جلوش ایستادم و داد زدم: _نگاهم کن، من همونیم که… حرفم و برید: _تو همونی هستی که داشت از من…
رمان دلبر استاد پارت 47

رمان دلبر استاد پارت 47

۴ دیدگاه
  اون چی میفهمید اگه میگفتم نه؟ چی میفهمید اگه بهش میگفتم دلم شکسته و بریدم! جوابی که ندادم دوباره در زد: _خانم صدای من و میشنوید؟ این دفعه جواب…
رمان دلبر استاد پارت 46

رمان دلبر استاد پارت 46

۱۱ دیدگاه
  #دلبر یه جوری باهام بد شده بود که گاهی با خودم فکر میکردم مشکل از گوش هامه و من دارم اشتباه میشنوم، اما اشتباه نبود… شاهرخ عوض شده بود…

رمان دلبر استاد پارت 45

۷ دیدگاه
  #شاهرخ 10 روزی از به هوش اومدنم میگذشت و امروز بالاخره به خونه برگشته بودم. هنوز پام تو گچ بود و احساس کوفتگی تو تن و بدنم باقی بود…
رمان دلبر استاد پارت 44

رمان دلبر استاد پارت 44

۲ دیدگاه
  به سختی آب دهنم و قورت دادم و از اتاق زدم بیرون، عین مرده ها شده بودم، دلم، قلبم و روحم مرده بود و تنها نفس میکشیدم! به محض…